خوردن، مصرف کردن
Carnivores eat meat.
گوشتخواران گوشت میخورند.
I eat dinner at six.
من ساعت شش شام میخورم.
He ate himself sick.
آنقدر خورد که مریض شد.
What's eating Hassan?
حسن چشه؟ (حسن چیاش میشود؟)
تحلیل بردن، فرسایش دادن، از بین بردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Acids eat into iron.
اسیدها آهن را میخورند.
The chemical ate holes in my table.
مادهی شیمیایی میز مرا سوراخسوراخ کرد.
Waves keep eating away the shore.
امواج مدام ساحل را فرسایش میدهند.
the inheritance that was eaten up by debt
میراثی که بدهی آن را از بین برد
Rust had eaten right through the fenders.
زنگ کاملاً گلگیرها را خورده (و سوراخ کرده) بود.
غذا خوردن
He eats fast.
او تند (غذا) میخورد.
فرسوده کردن
در خانه خوراک خوردن (در برابر eat out)
(زنگ یا اسید و غیره) خوردن
be eaten up with jealousy (or desire or curiosity)
سخت دستخوش حسادت (یا میل یا کنجکاوی) شدن
بخورید و بیاشامید و شاد باشید
پرخوری کردن، مثل گاو غذا خوردن، اشتهای خوبی داشتن
حرف خود را پس گرفتن، گفتهی خود را انکار کردن
برای زنده ماندن بخور؛ (ولی) برای خوردن زندگی نکن!
you can't have your cake and eat it too
نمیتونی همهچیز رو با هم داشته باشی (نمیشه هم خدا رو بخوای، هم خرما رو)
کم خوراک بودن
مثل اشرافزادهها زندگی کردن، لای پر قو زندگی کردن
شکر خوردن، به غلط کردن افتادن، پوزش خواستن، معذرتخواهی کردن، اشتباه خود را پذیرفتن، به اشتباه خود اعتراف کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «eat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eat