فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Eaten

    American: ˈiːtn̩ British: ˈiːtn̩
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      eat

    • گذشته‌ی ساده:

      ate

    • سوم‌شخص مفرد:

      eats

    • وجه وصفی حال:

      eating
    ذخیره در لغات برگزیده

    معنی

    adverb
    قسمت سوم فعل Eat

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد eaten

    1. verb to bother
      Synonyms:
      worried vexed disturbed
    1. verb cause to deteriorate due to the action of water, air, or an acid
      Synonyms:
      destroyed wasted consumed eroded corroded rusted drained ravaged dissipated worn devoured gnawed molten bitten squandered
      Antonyms:
      increased built swollen fasted dieted starved
    1. verb to do away with completely and destructively.
      Synonyms:
      devoured swallowed wasted
    1. verb take in food; used of animals only
      Synonyms:
      consumed chewed swallowed ingested fed devoured absorbed tasted nibbled munched grazed partaken gulped gorged gobbled lunched savored browsed gnawed masticated digested glutted bolted supped battened ruminated foraged picked crammed inhaled bitten attacked fared tried discussed dispatched exhausted destroyed ravaged depleted rusted eroded corroded
      Antonyms:
      dieted fasted starved maintained preserved built vomited

    ارجاع به لغت eaten

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «eaten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eaten

    لغات نزدیک eaten

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه