جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Fed

fed fed fed

مصدر:

feed

شکل سوم:

fed

سوم‌شخص مفرد:

feeds

وجه وصفی حال:

feeding

معنی‌ها و نمونه‌جمله

زمان گذشته ساده فعل Feed

قسمت سوم فعل Feed

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

I am fed up with this life.

از این زندگی زده شده‌ام.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fed

verb take in food; used of animals only

Synonyms:

ate eaten filled satisfied nourished supported maintained provided supplied catered served strengthened replenished sated stocked stuffed encouraged promoted nursed fostered furnished indulged gratified dispensed baited fattened grazed fuelled crammed gorged realed grubbed aggravated

Antonyms:

deprived starved quenched

verb to maintain existence in a certain way

Synonyms:

lived subsisted

verb provide with fertilizers or add nutrients to

Synonyms:

fertilized nourished given

Antonyms:

starved

verb move along, of liquids

Synonyms:

run flown coursed

noun The central bank of the United States; incorporates 12 Federal Reserve branch banks and all national banks and state-chartered commercial banks and some trust companies

Synonyms:

federal federal-official frs federal reserve system federal-reserve

Collocations

the fed

(امریکا) بانک مرکزی

ارجاع به لغت fed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «fed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fed

لغات نزدیک fed

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!