فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Starved

stɑːrvd stɑːvd

سوم‌شخص مفرد:

starves

وجه وصفی حال:

starving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

گرسنه، محروم، لاغر و نحیف، دارای کمبود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The horse was found half-starved.

اسب را وقتی پیدا کردند لاغر و نحیف شده بود.

They claimed that the district had been starved for resources for many years.

ادعا کردند که این ناحیه سال‌ها از منابع اولیه محروم بوده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

People who are starved of sleep start to lose their concentration and may hallucinate.

کسانی که کمبود خواب دارند ممکن است تمرکزشان را از دست بدهند و دچار توهم شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد starved

  1. adjective deprived of food
    Synonyms:
    hungry famished ravenous starving peckish empty dehydrated underfed malnourished thin emaciated weakened faint drawn haggard pinched dying perishing underfed hungering skinny craving could eat a horse
    Antonyms:
    full satisfied fed

ارجاع به لغت starved

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «starved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/starved

لغات نزدیک starved

پیشنهاد بهبود معانی