با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Haggard

ˈhæɡərd ˈhæɡəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more haggard
  • صفت عالی:

    most haggard

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
نحیف، دارای چشمان فرورفته، رام‌نشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- defeated soldiers with bare feet and haggard faces
- سربازان شکست‌خورده با پاهای برهنه و چهره‌های نزار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد haggard

  1. adjective worn, weakened
    Synonyms: ashen, careworn, drawn, emaciated, exhausted, faded, fagged, fatigued, fretted, gaunt, ghastly, lank, lean, pale, pallid, pinched, scraggy, scrawny, shrunken, skinny, spare, starved, thin, tired, wan, wasted, weak, wearied, worn-down, wrinkled
    Antonyms: fresh, healthy, hearty, strong, unworn

ارجاع به لغت haggard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «haggard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/haggard

لغات نزدیک haggard

پیشنهاد بهبود معانی