آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ شهریور ۱۴۰۴

    Healthy

    ˈhelθi ˈhelθi

    صفت تفضیلی:

    healthier

    صفت عالی:

    healthiest

    معنی healthy | جمله با healthy

    adjective A2

    سالم، تندرست

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    a sound mind in a healthy body

    عقل سالم در بدن سالم

    Healthy trees yield healthy fruit.

    درخت سالم میوه‌ی سالم می‌دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a healthy man

    مرد تندرست

    to become healthy

    تندرست شدن

    healthy competition in a free economy

    (مجازی) رقابت سالم در یک اقتصاد آزاد

    Walking ten kilometers is tiring, but it is also healthy.

    ده کیلومتر پیاده‌روی خسته‌کننده؛ اما سلامت‌بخش است.

    He says swimming is the healthiest exercise there is.

    او می‌گوید شنا بهترین ورزش دنیا است.

    the healthy color in his cheeks

    رنگ حاکی از سلامتی گونه‌های او

    healthy entertainments for children

    تفریحات سالم برای کودکان

    the country's healthy economy

    اقتصاد شکوفای کشور

    a healthy book publishing business

    مؤسسه‌ی انتشاراتی پررونق

    a healthy appetite

    اشتهای سالم

    a healthy push

    فشار زورمندانه

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد healthy

    1. adjective in good condition
      Synonyms:
      well fit sound strong normal active able-bodied vigorous robust sturdy hearty hale fresh lively tough firm husky trim athletic safe and sound whole chipper blooming flourishing in good shape in the pink full of life muscular potent restored bright-eyed hardy virile unimpaired all right rosy-cheeked in fine fettle in fine feather bushy-tailed
      Antonyms:
      sick ill unhealthy poor diseased fragile infirm sickly worn delicate indisposed
    1. adjective good for one’s wellness
      Synonyms:
      good useful helpful beneficial wholesome harmless desirable clean fresh pure aiding tonic advantageous healing corrective restorative sanitary health-giving nutritious nourishing invigorating stimulating salutary conducive sustaining profitable aseptic benign unpolluted unadulterated untainted disease-free bracing innocuous body-building nutritive salubrious sanatory mitigative energy-giving cathartic
      Antonyms:
      bad unhealthy unhealthful sickening diseased corrupt rotten noxious

    لغات هم‌خانواده healthy

    noun
    health, healthiness
    adjective
    healthy
    adverb
    healthily

    سوال‌های رایج healthy

    صفت تفضیلی healthy چی میشه؟

    صفت تفضیلی healthy در زبان انگلیسی healthier است.

    صفت عالی healthy چی میشه؟

    صفت عالی healthy در زبان انگلیسی healthiest است.

    معنی healthy به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «healthy» در زبان فارسی به «سالم» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «سالم» در گستره‌ای وسیع از معانی به کار می‌رود و می‌تواند هم به وضعیت جسمانی انسان اشاره داشته باشد و هم به جنبه‌های روانی و اجتماعی او. وقتی کسی را «healthy» توصیف می‌کنیم، به این معناست که بدن او در شرایط مطلوبی قرار دارد، اندام‌ها به درستی کار می‌کنند و فرد توانایی انجام فعالیت‌های روزمره را بدون مشکل دارد. اما این واژه صرفاً به نبود بیماری اشاره نمی‌کند، بلکه نشان‌دهنده‌ی یک وضعیت کلی رفاه و تعادل است.

    از دیدگاه جسمی، «healthy» بودن یعنی داشتن بدنی مقاوم، انرژی کافی و توانایی مقابله با بیماری‌ها. تغذیه‌ی مناسب، ورزش منظم، خواب کافی و رعایت بهداشت فردی از عوامل مهمی هستند که در دستیابی به سلامت نقش دارند. فردی که بدن سالمی دارد، کمتر دچار خستگی یا بیماری‌های شایع می‌شود و عملکرد روزانه‌ی او به مراتب بهتر از فردی است که از سبک زندگی ناسالم پیروی می‌کند.

    از جنبه‌ی روانی، «healthy» بودن به معنای داشتن ذهنی آرام، متعادل و مقاوم در برابر فشارهای زندگی است. سلامت روان همان‌قدر مهم است که سلامت جسمی، زیرا ذهنی آشفته یا استرس‌زده می‌تواند به طور مستقیم بر وضعیت جسمی تأثیر بگذارد. فردی با ذهن سالم توانایی مدیریت احساسات، برقراری روابط مؤثر و حفظ امید و انگیزه در زندگی را دارد. این بعد از سلامت اغلب در سبک زندگی مدرن اهمیت بیشتری یافته است، چرا که بسیاری از بیماری‌های امروزی ریشه در استرس و فشارهای روحی دارند.

    در سطح اجتماعی، «healthy» می‌تواند به روابط و محیط پیرامون نیز اطلاق شود. داشتن روابط انسانی سالم، محیط کاری حمایتگر و جامعه‌ای که امکان رشد و رفاه فردی را فراهم کند، بخش مهمی از سلامت کلی انسان است. افراد در محیط‌های اجتماعی سالم احساس امنیت، اعتماد و ارزشمندی بیشتری دارند که این امر به سلامت روان و جسم آن‌ها کمک می‌کند.

    در کاربرد روزمره، واژه‌ی «healthy» علاوه بر انسان‌ها، برای توصیف غذاها، سبک زندگی، عادات یا حتی محیط‌ها به کار می‌رود. مثلاً می‌گوییم «غذای سالم» یعنی غذایی که مواد مغذی کافی دارد و برای بدن مفید است. یا وقتی از «healthy lifestyle» سخن می‌گوییم، منظور شیوه‌ای از زندگی است که بر پایه‌ی تعادل، پیشگیری از بیماری‌ها و ارتقای کیفیت زندگی بنا شده است. «healthy» واژه‌ای است که مفهومی جامع از رفاه و تعادل در ابعاد جسمی، ذهنی و اجتماعی را در بر می‌گیرد.

    ارجاع به لغت healthy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «healthy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/healthy

    لغات نزدیک healthy

    • - healthily
    • - healthiness
    • - healthy
    • - healthy competition
    • - healthy eating
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    would worth wrangle worn word order worship woofer wold wolf with that winner wildly wield wonderful who's وزغ عبرت کایاک عاج کره‌خر کوکائین کیکاووس گرگ‌ومیش انبردست عنبر نهنگ عنبر غر زدن غرغرو غالب مغلوب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.