Healthiness

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
سلامتی، تندرستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I work hard to promote my healthiness.
- سخت تلاش می‌کنم تا سلامتی‌ام را ارتقا دهم.
- Healthiness is very important for us.
- تندرستی برای ما بسیار مهم است.
noun uncountable
سالم بودن
- Buy organic if you're concerned about the healthiness of your food.
- اگر نگران سالم بودن غذای خود هستید، محصولات ارگانیک بخرید.
- My mother is concerned about the healthiness of our food.
- مادرم نگران سالم بودن غذای ماست.
noun uncountable
طبیعی بودن، معقول بودن
- the healthiness of her reaction
- طبیعی بودن واکنش او
- My father likes the healthiness of my actions.
- پدرم معقول بودن اعمال من را دوست دارد.
noun uncountable
موفقیت، پُررونق‌ بودن
- This is evidence of the healthiness of the state's economy.
- این گواهی بر پُررونق‌ بودن اقتصاد این کشور است.
- Canada stands out in the measures of healthiness which are related to the economy.
- کانادا در شاخص‌های موفقیت که مربوط به اقتصاد است، پیشتاز است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد healthiness

  1. noun The condition of being physically and mentally sound
    Synonyms: health, haleness, heartiness, good health, soundness, wholeness
    Antonyms: ill-health

لغات هم‌خانواده healthiness

ارجاع به لغت healthiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «healthiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/healthiness

لغات نزدیک healthiness

پیشنهاد بهبود معانی