بهطور سالم
The trees are able to grow normally and healthily.
درختان قادر هستند بهطور طبیعی و سالم رشد کنند.
They avoid alcohol and live healthily.
آنها از الکل دوری میکنند و بهطور سالم زندگی میکنند.
بهطور معقول، بهطور مناسب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Young people may need help to healthily manage relationships.
افراد جوان ممکن است برای مدیریت روابط بهطور مناسب، به کمک نیاز داشته باشند.
It can be hard to judge one's own actions healthily.
قضاوت بهطور معقول در مورد اعمال خود فرد میتواند دشوار باشد.
بهطور رضایتبخش، بهطور پُررونق، بهطور موفق، بهطور مطلوب
Revenues are up healthily.
درآمدها به نحو رضایتبخشی افزایش یافته است.
Their income has grown healthily.
درآمد آنها رشد خوب و مطلوبی داشته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «healthily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/healthily