فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fragile

ˈfrædʒl ˈfrædʒaɪl

صفت تفضیلی:

more fragile

صفت عالی:

most fragile

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

شکننده، ترد، نازک، لطیف، زودشکن، ضعیف

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Fragile, handle with care!

شکستنی - بااحتیاط حمل کنید!

The crystal vase was thin and fragile.

گلدان بلورین نازک و شکننده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Today I feel fragile.

امروز حالم خوش نیست.

The country's economy is still quite fragile.

اقتصاد کشور هنوز سخت آسیب‌پذیر است.

a fragile hope

کوره امید

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fragile

  1. adjective breakable, dainty
    Synonyms:
    weak frail delicate feeble slight brittle crisp fine flimsy unsound shivery decrepit infirm crumbly frangible fracturable friable shatterable insubstantial weakly
    Antonyms:
    strong tough durable firm unbreakable

Collocations

emotional fragility

آسیب‌پذیری روانی (عاطفی)

ارجاع به لغت fragile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fragile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fragile

لغات نزدیک fragile

پیشنهاد بهبود معانی