فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frail

freɪl freɪl

شکل جمع:

frails

صفت تفضیلی:

frailer

صفت عالی:

frailest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2

نازک، سست، نحیف، شکننده، زودگذر، سست دربرابر وسوسه شیطانی، گول‌خور، بی‌مایه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Disease had left the old man frail.

بیماری پیرمرد را نزار کرده بود.

Human nature is frail.

نهاد بشر به‌آسانی گمراهی‌پذیر است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frail

  1. adjective breakable, weak
    Synonyms:
    weak fragile feeble slight tender flimsy slim thin sickly delicate vulnerable brittle unsound tenuous infirm puny dainty decrepit shaky fishy wishy-washy wimpy insubstantial unsubstantial wispy shatterable fracturable frangible
    Antonyms:
    strong unbreakable firm

ارجاع به لغت frail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frail

لغات نزدیک frail

پیشنهاد بهبود معانی