مردد، بیاراده، بیپایه و اساس، ضعیف، آبکی، رقیق، سرسری، سست، بیروح
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The politician's wishy-washy stance on the issue alienated many voters.
موضعگیری مبهم سیاستمدار در مورد این موضوع، بسیاری از رأی دهندگان را از خود دور کرد.
I can't stand wishy-washy coffee.
من نمیتوانم قهوهی آبکی را تحمل کنم.
His wishy-washy arguments failed to convince the jury.
استدلالهای سرسری او نتوانست هیئتمنصفه را متقاعد کند.
The proposed policy changes were seen as wishy-washy and ineffective.
تغییرات پیشنهادی سیاست، ضعیف و ناکارآمد تلقی میشدند.
The novel's plot was wishy-washy and lacked any real tension.
طرح رمان سست بود و فاقد هرگونه تنش واقعی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wishy-washy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wishy-washy