دودل، مردد، بیتصمیم (شخص)، حاکی از بیتصمیمی، حاکی از دودلی (رفتار و غیره)
He was an indecisive person, often changing his mind at the last minute.
او شخصی بیتصمیم بود و اغلب در آخرین لحظه نظر خود را تغییر میداد.
The indecisive customer spent hours in the store, unable to choose between the two options.
مشتری دودل ساعتها در فروشگاه ماند و نتوانست از بین دو گزینه یکی را انتخاب کند.
بیحاصل، بینتیجه، بیسرانجام، بیفرجام (نبرد و بحث و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The Korean War was costly but indecisive.
جنگ کره پرتلفات، ولی بیحاصل بود.
The indecisive negotiations between the two nations only served to escalate tensions.
مذاکرات بینتیجه بین دو کشور تنها به تشدید تنشها کمک کرد.
نامشخص، مبهم
The indecisive ending of the movie left the audience feeling unsatisfied.
پایان نامشخص فیلم باعث نارضایتی تماشاگران شد.
The indecisive weather made it difficult to plan outdoor activities for the weekend.
آبوهوای مبهم، برنامهریزی فعالیتهای خارج از منزل را برای آخر هفته دشوار میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «indecisive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indecisive