بیحادثه، بیماجرا، آرام، یکنواخت، بیاتفاق، بدون رویداد مهم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her life had been largely uneventful until she moved abroad.
زندگیاش تا زمانی که به خارج مهاجرت کرد، عمدتاً بیماجرا بود.
Thankfully, the surgery was uneventful and successful.
خوشبختانه عمل جراحی بدون هیچ حادثهای و با موفقیت انجام شد.
an uneventful year
سالی که در آن رویدادهای مهمی اتفاق نیفتاده باشد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «uneventful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uneventful