گذشتهی ساده:
boredشکل سوم:
boredسومشخص مفرد:
boresصفت تفضیلی:
more boringصفت عالی:
most boringخستهکننده، ملولکننده، ملالتآور، دلزننده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The party was a bit boring, so I decided to leave early.
مهمانی کمی خستهکننده بود بنابراین تصمیم گرفتم زودتر از آنجا بروم.
The book had a boring plot that did not captivate my interest.
کتاب پیرنگ خستهکنندهای داشت و علاقهام را برنیانگیخت.
a boring movie
فیلم خستهکننده
سوراخکاری، سوراختراشی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The workers used specialized machinery for the boring.
کارگران از ماشینآلات تخصصی برای سوراخکاری استفاده میکردند.
The engineer monitored the boring operation.
مهندس عملیات سوراختراشی را زیر نظر داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «boring» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boring