Bromidic

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
چرند، حرف پوچ، مهمل، حرف تکراری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bromidic

  1. adjective Without freshness or appeal because of overuse
    Synonyms: corny, platitudinal, platitudinous, banal, clichéd, commonplace, hackneyed, musty, overused, overworked, shopworn, stale, stereotyped, stereotypic, stereotypical, threadbare, timeworn, tired, trite, warmed-over, well-worn, worn-out

ارجاع به لغت bromidic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bromidic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bromidic

لغات نزدیک bromidic

پیشنهاد بهبود معانی