امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Musty

ˈmʌsti ˈmʌsti
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از frowsty به‌ جای musty استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کپک‌زده، بوی ناگرفته، پوسیده، کهنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a musty basement
- زیرزمینی که بوی نم می‌دهد
- musty bread
- نان کپک‌زده
- musty ideas
- عقاید کهنه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد musty

  1. adjective stuffy, aged
    Synonyms:
    airless ancient antediluvian antique crumbling dank decayed decrepit dirty dried-out dry fetid filthy frowzy malodorous mildewed mildewy moldy moth-eaten noisome old putrid rotten smelly spoiled squalid stale stuffy
    Antonyms:
    clean clear new sweet-smelling
  1. adjective worn-out, clichéd
    Synonyms:
    ancient antiquated banal common commonplace dull hackneyed hoary obsolete old-fashioned old hat shopworn stale stereotypical threadbare timeworn tired trite warmed-over worn
    Antonyms:
    new unused

ارجاع به لغت musty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «musty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/musty

لغات نزدیک musty

پیشنهاد بهبود معانی