با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Moldy

ˈmoʊldi ˈməʊldi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more moldy
  • صفت عالی:

    most moldy

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کپک‌زده، کپک‌گرفته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- moldy bread
- نان کپک‌زده
adjective
(در اثر کهنگی یا کهولت یا فساد) مانده، بیات، بوی نا گرفته، پوسیده، مال عهد دقیانوس
- a moldy professor
- استاد خرف
- moldy traditions
- سنت‌های پوسیده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moldy

  1. adjective musty
    Synonyms: airless, dirty, funky, mildewed, mildewy, putrid, rotten, rotting, smelly, stale, stuffy

ارجاع به لغت moldy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moldy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moldy

لغات نزدیک moldy

پیشنهاد بهبود معانی