به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moldy

ˈmoʊldi ˈməʊldi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more moldy
  • صفت عالی:

    most moldy

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    کپک‌زده، کپک‌گرفته
    • - moldy bread
    • - نان کپک‌زده
  • adjective
    (در اثر کهنگی یا کهولت یا فساد) مانده، بیات، بوی نا گرفته، پوسیده، مال عهد دقیانوس
    • - a moldy professor
    • - استاد خرف
    • - moldy traditions
    • - سنت‌های پوسیده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد moldy

  1. adjective musty
    Synonyms: airless, dirty, funky, mildewed, mildewy, putrid, rotten, rotting, smelly, stale, stuffy

ارجاع به لغت moldy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moldy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moldy

لغات نزدیک moldy

پیشنهاد بهبود معانی