با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Funky

ˈfʌŋki ˈfʌŋki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    funkier
  • صفت عالی:

    funkiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    موسیقی تند، داغ
    • - I love how the funky beats in this track make me want to move my body.
    • - من عاشق این هستم که ضرب‌های تند در این آهنگ باعث می‌شود بدنم را حرکت دهم.
    • - The funky rhythm of this song instantly puts me in a good mood.
    • - ریتم داغ این آهنگ فوراً حالم را خوب می‌کند.
  • adjective slang
    شیک، مدرن
    • - a funky hairstyle
    • - مد گیسوی شیک و مدرن
  • adjective informal
    انگلیسی آمریکایی بدبو
    • - a funky basement
    • - زیرزمین بدبو
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد funky

  1. adjective offbeat
    Synonyms: unconventional, earthy, hip, fashionable, modish

ارجاع به لغت funky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «funky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/funky

لغات نزدیک funky

پیشنهاد بهبود معانی