فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Earthy

ˈɜːrθi ˈɜːθi

صفت تفضیلی:

earthier

صفت عالی:

earthiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

خاکی، خاک‌مانند، زمینی، دنیوی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

a stale earthy smell

بوی مانده و خاکسان

wine with an earthy aroma

شراب دارای بوی خاک

نمونه‌جمله‌های بیشتر

his gross earthy egoism

خودپسندی بی‌ادبانه‌ی او

He is a jovial earthy man.

او آدمی خرم‌دل و خاکی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد earthy

  1. adjective unsophisticated
    Synonyms:
    simple natural rough crude coarse dull mundane easygoing homely homey folksy down-to-earth down unrefined pragmatic robust lusty uninhibited indelicate ribald bawdy funky hard-boiled lowbred home folk unidealistic
    Antonyms:
    sophisticated refined cultured elegant

لغات هم‌خانواده earthy

ارجاع به لغت earthy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «earthy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/earthy

لغات نزدیک earthy

پیشنهاد بهبود معانی