فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unearth

ʌnˈɜrːθ ʌnˈɜːθ

گذشته‌ی ساده:

unearthed

شکل سوم:

unearthed

سوم‌شخص مفرد:

unearths

وجه وصفی حال:

unearthing

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

از زیر خاک درآوردن، آفتابی کردن، از لانه بیرون کردن، از زیر درآوردن، حفاری کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to unearth a plot

توطئه‌ای را افشا کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unearth

  1. verb dig up
    Synonyms:
    discover find uncover expose reveal excavate determine learn ascertain find out exhume disinter turn up stumble on hit upon see hear catch on see the light bring to light dredge up ferret delve root uproot exhibit show spark spotlight strike
    Antonyms:
    bury

لغات هم‌خانواده unearth

  • verb - transitive
    unearth

ارجاع به لغت unearth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unearth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unearth

لغات نزدیک unearth

پیشنهاد بهبود معانی