فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Exhibit

ɪɡˈzɪbɪt ɪɡˈzɪbɪt

گذشته‌ی ساده:

exhibited

شکل سوم:

exhibited

سوم‌شخص مفرد:

exhibits

وجه وصفی حال:

exhibiting

شکل جمع:

exhibits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

C1

نمایش دادن، در معرض نمایش قراردادن، ارائه دادن، ابراز کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

A few Chinese athletes exhibited their acrobatic skills.

چند ورزشکار چینی مهارت‌های آکروباتیک خود را نشان دادند.

The murderer exhibited no remorse.

قاتل هیچ‌گونه پشیمانی از خود نشان نداد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a maneuver intended to exhibit military power

مانوری که هدفش نشان دادن (به رخ کشیدن) قدرت نظامی بود

The audience exhibited their impatience by hooting the actors.

تماشاچیان بی‌صبری خود را با هو کردن بازیگران نشان دادند.

to exhibit signs of fatigue

علایم خستگی از خود بروز دادن

One of the documents exhibited in court was the victim's letter.

یکی از مدارک تسلیم‌شده به دادگاه نامه‌ی مقتول بود.

Exhibit number two is the murderer's knife.

مدرک شماره‌ی دو چاقوی قاتل است.

Her paintings have been exhibited in some of the greatest museums.

نقاشی‌های او در برخی از بزرگ‌ترین موزه‌ها به نمایش گذاشته شده است.

We will exhibit two of his statues.

دو تا از تندیس‌های او را به معرض نمایش خواهیم گذاشت.

an exhibit of his recent paintings

به نمایش‌گذاری (عرضه‌ی) نقاشی‌های اخیر او

The exhibit will be open a few more days.

نمایشگاه تا چند روز دیگر باز خواهد بود.

Our city's museum has several thousand exhibits.

موزه‌ی شهر ما دارای چندین هزار نمایه (اثر نمایشی) است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exhibit

  1. noun viewing; presentation
    Synonyms:
    show display performance exhibition presentation exposition fair illustration model
    Antonyms:
    hiding concealment cover
  1. verb put on view; present
    Synonyms:
    show display present reveal expose demonstrate advertise express indicate offer illustrate disclose manifest evince make clear make plain feature parade proclaim flaunt brandish showcase parade wares show off roll out trot out air ostend mark evidence flash wave around let it all hang out strut stuff disport show and tell
    Antonyms:
    hide conceal cover

لغات هم‌خانواده exhibit

  • verb - transitive
    exhibit

ارجاع به لغت exhibit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exhibit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exhibit

لغات نزدیک exhibit

پیشنهاد بهبود معانی