با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Display

dɪˈspleɪ dɪˈspleɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    displayed
  • شکل سوم:

    displayed
  • سوم‌شخص مفرد:

    displays
  • وجه وصفی حال:

    displaying
  • شکل جمع:

    displays

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
نمایش دادن، نشان دادن، ابراز کردن، آشکار کردن، نمایاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He proudly displayed his medals.
- او با سربلندی مدال‌های خود را نشان داد.
- He did not display any signs of regret.
- او نشانی از تأسف بروز نداد.
- It is the first time his photographs have been displayed to the public.
- این اولین‌باری است که عکس‌های او به معرض نمایش گذاشته شده است.
- Newspapers displayed the news on the front page.
- روزنامه‌ها خبر را در صفحه‌ی اول چاپ کردند.
noun countable
نمایش، تظاهر، جلوه
- Germany's display of military might
- نمایش قدرت نظامی آلمان
- His pictures are on display at the museum.
- نقاشی‌های او در موزه به نمایش گذاشته شده‌اند.
- The church frowns on worldly displays.
- کلیسا مظاهر دنیوی را مذمت می‌کند.
- a display of sympathy
- تظاهر به همدردی
- display boldfaces
- حروف بزرگ چاپی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد display

  1. noun public showing; spectacle
    Synonyms: act, affectation, arrangement, array, arrayal, blaze, bravura, dash, demonstration, example, exhibit, exhibition, expo, exposition, exposure, fanfare, flourish, for show, frame-up, frippery, front, grandstand play, layout, manifestation, ostentation, ostentatiousness, pageant, panorama, parade, pedantry, pomp, presentation, pretension, pretentiousness, revelation, sample, scheme, shine, showboat, splash, splendor, splurge, spread, unfolding, vanity
    Antonyms: hiding
  2. verb show for public viewing, effect
    Synonyms: advertise, arrange, bare, betray, boast, brandish, bring to view, demonstrate, disclose, emblazon, evidence, evince, exhibit, expand, expose, extend, feature, flash, flaunt, flourish, glaze, grandstand, illustrate, impart, lay bare, lay out, make clear, make known, manifest, model, open, open out, parade, perform, present, promote, promulgate, publish, represent, reveal, set out, showcase, show off, sport, spread out, stretch out, trot out, uncover, unfold, unfurl, unmask, unroll, unveil, vamp
    Antonyms: conceal, cover, hide, secrete, withhold

Collocations

  • display artist

    کسی که ویترین مغازه‌ها و درون مؤسسات را با آگهی تجارتی تزیین می‌کند.

  • display window

    ویترین مغازه

ارجاع به لغت display

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «display» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/display

لغات نزدیک display

پیشنهاد بهبود معانی