گذشتهی ساده:
sportedشکل سوم:
sportedسومشخص مفرد:
sportsوجه وصفی حال:
sportingشکل جمع:
sportsورزش ورزش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
What sport are you interested in?
به چه ورزشی علاقهمند هستید؟
Swimming and basketball are different kinds of sport.
شنا و بسکتبال انواع مختلف ورزش هستند.
sport equipment
وسایل ورزشی
انگلیسی بریتانیایی ورزش ورزش (هر نوع فعالیت بدنی که برای سلامتی انجام میشود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Many people take up sport to reduce stress and stay fit.
بسیاری از مردم برای کاهش استرس و حفظ تناسب اندام، ورزش را شروع میکنند.
Sport is an important part of a healthy lifestyle.
ورزش، بخش مهمی از سبک زندگی سالم است.
قدیمی سرگرمی، تفریح، خوشی، لذت
He joined the hiking club just for sport.
او فقط برای تفریح به باشگاه کوهنوردی پیوست.
Collecting old coins was once his sport, though now he has little time for it.
جمعآوری سکههای قدیمی زمانی سرگرمی او بود، هرچند اکنون وقت کمی برای آن دارد.
... they kill us for their sport.
... آنان ما را برای سرگرمی خود میکشند.(شکسپیر)
She has been the sport of misfortune.
وی بازیچهی سرنوشت بد شده است.
He spent the afternoon in sport and play.
بعدازظهر را صرف تفریح و بازی کرد.
قدیمی پهلوان، جوانمرد، بامعرفت، خوشبرخورد، باگذشت
His brother is a real sport.
برادرش واقعاً جوانمرد است.
be a sport and let me borrow your bicycle!
آقایی کن و دوچرخهات را به من قرض بده.
(انگلیسی استرالیایی) رفیق، داداش، پسرجون، پهلوون (هنگام صحبت دوستانه با مردی)
Come on, sport, let’s go get some ice cream.
بیا پهلوون، بریم بستنی بخوریم.
Good job, sport—you played really well out there.
آفرین داداش، خیلی خوب بازی کردی.
زیستشناسی گونهی جهشیافته، جهش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
A new sport of grapevine was discovered that is resistant to certain diseases.
گونهی جهشیافتهای از تاک انگور کشف شد که در برابر برخی بیماریها مقاوم است.
The gardener noticed a sport in the rose bush where one branch carried larger blossoms.
باغبان متوجه یک جهشی در بوتهی گل رز شد که در آن یک شاخه گلهایی بزرگتر داشت.
به تن داشتن، پوشیدن، آراستن، مزین بودن
He sported a new wristwatch as if he wanted everyone to notice it.
او ساعت مچی تازهای پوشیده بود؛ انگار که میخواست همه متوجه آن شوند.
He was sporting a loud tie.
یک کراوات جلف زده بود.
تمسخر کردن، دست انداختن
He sported with things he could scarcely understand.
او چیزهایی را مورد تمسخر قرار میداد که بهدرستی قادر به فهم آنها نبود.
He sported the politician’s promises during the debate.
او وعدههای سیاستمدار را درطول مناظره مسخره کرد.
دست انداختن، مورد تمسخر قرار دادن
ورزشهای هوای باز، ورزشهای هوای آزاد
ورزشهای زمستانی (مانند اسکی)
ورزش کردن
ورزش کردن
به شوخی (نه جدی)، برای تفریح
گذشتهی ساده sport در زبان انگلیسی sported است.
شکل سوم sport در زبان انگلیسی sported است.
شکل جمع sport در زبان انگلیسی sports است.
وجه وصفی حال sport در زبان انگلیسی sporting است.
سومشخص مفرد sport در زبان انگلیسی sports است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sport» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sport