آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ شهریور ۱۴۰۴

    Sport

    spɔːrt spɔːt

    گذشته‌ی ساده:

    sported

    شکل سوم:

    sported

    سوم‌شخص مفرد:

    sports

    وجه وصفی حال:

    sporting

    شکل جمع:

    sports

    معنی sport | جمله با sport

    noun countable A1

    ورزش ورزش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    What sport are you interested in?

    به چه ورزشی علاقه‌مند هستید؟

    Swimming and basketball are different kinds of sport.

    شنا و بسکتبال انواع مختلف ورزش هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    sport equipment

    وسایل ورزشی

    noun uncountable A1

    انگلیسی بریتانیایی ورزش ورزش (هر نوع فعالیت بدنی که برای سلامتی انجام می‌شود)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Many people take up sport to reduce stress and stay fit.

    بسیاری از مردم برای کاهش استرس و حفظ تناسب اندام، ورزش را شروع می‌کنند.

    Sport is an important part of a healthy lifestyle.

    ورزش، بخش مهمی از سبک زندگی سالم است.

    noun uncountable

    قدیمی سرگرمی، تفریح، خوشی، لذت

    He joined the hiking club just for sport.

    او فقط برای تفریح به باشگاه کوهنوردی پیوست.

    Collecting old coins was once his sport, though now he has little time for it.

    جمع‌آوری سکه‌های قدیمی زمانی سرگرمی او بود، هرچند اکنون وقت کمی برای آن دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    ... they kill us for their sport.

    ... آنان ما را برای سرگرمی خود می‌کشند.(شکسپیر)

    She has been the sport of misfortune.

    وی بازیچه‌ی سرنوشت بد شده است.

    He spent the afternoon in sport and play.

    بعدازظهر را صرف تفریح و بازی کرد.

    noun countable informal

    قدیمی پهلوان، جوانمرد، بامعرفت، خوش‌برخورد، باگذشت

    His brother is a real sport.

    برادرش واقعاً جوانمرد است.

    be a sport and let me borrow your bicycle!

    آقایی کن و دوچرخه‌ات را به من قرض بده.

    noun countable

    (انگلیسی استرالیایی) رفیق، داداش، پسرجون، پهلوون (هنگام صحبت دوستانه با مردی)

    Come on, sport, let’s go get some ice cream.

    بیا پهلوون، بریم بستنی بخوریم.

    Good job, sport—you played really well out there.

    آفرین داداش، خیلی خوب بازی کردی.

    noun countable A1

    زیست‌شناسی گونه‌ی جهش‌یافته، جهش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

    مشاهده

    A new sport of grapevine was discovered that is resistant to certain diseases.

    گونه‌ی جهش‌یافته‌ای از تاک انگور کشف شد که در برابر برخی بیماری‌ها مقاوم است.

    The gardener noticed a sport in the rose bush where one branch carried larger blossoms.

    باغبان متوجه یک جهشی در بوته‌ی گل رز شد که در آن یک شاخه گل‌هایی بزرگ‌تر داشت.

    verb - transitive

    به تن داشتن، پوشیدن، آراستن، مزین بودن

    He sported a new wristwatch as if he wanted everyone to notice it.

    او ساعت مچی تازه‌ای پوشیده بود؛ انگار که می‌خواست همه متوجه آن شوند.

    He was sporting a loud tie.

    یک کراوات جلف زده بود.

    verb - intransitive

    تمسخر کردن، دست انداختن

    He sported with things he could scarcely understand.

    او چیزهایی را مورد تمسخر قرار می‌داد که به‌درستی قادر به فهم آن‌ها نبود.

    He sported the politician’s promises during the debate.

    او وعده‌های سیاست‌مدار را درطول مناظره مسخره کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sport

    1. noun recreational activity; entertainment
      Synonyms:
      fun play recreation game games entertainment pastime amusement pleasure exercise activity physical activity diversion action athletics ball frolic gaiety picnic disport fun and games
      Antonyms:
      work vocation
    1. noun fun, joking
      Synonyms:
      joke joking kidding laughter teasing jest merriment nonsense horseplay frolic banter pleasantry mirth mockery badinage trifling jollity escapade jesting drollery tomfoolery practical joke raillery jollification mummery scorn derision
      Antonyms:
      seriousness
    1. noun person who takes kidding
      Synonyms:
      target butt laughingstock joke buffoon mockery object of ridicule plaything jestee object of derision mock
    1. verb display, wear
      Synonyms:
      wear have on exhibit show off be dressed in model don

    Collocations

    indoor sports

    ورزش در جاهای سرپوشیده

    ورزش‌های داخل سالن، ورزش‌های بسته‌جای

    make sport of

    دست انداختن، مورد تمسخر قرار دادن

    outdoor sports

    ورزش‌‌های هوای باز، ‌ورزش‌های هوای آزاد

    winter sports

    ورزش‌های زمستانی (مانند اسکی)

    do sport

    ورزش کردن

    Collocations بیشتر

    play sport

    ورزش کردن

    Idioms

    in (or for) sport

    به شوخی (نه جدی)، برای تفریح

    لغات هم‌خانواده sport

    • noun
      sport
    • adjective
      sporting, unsporting, sporty
    • verb - intransitive
      sport

    سوال‌های رایج sport

    گذشته‌ی ساده sport چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده sport در زبان انگلیسی sported است.

    شکل سوم sport چی میشه؟

    شکل سوم sport در زبان انگلیسی sported است.

    شکل جمع sport چی میشه؟

    شکل جمع sport در زبان انگلیسی sports است.

    وجه وصفی حال sport چی میشه؟

    وجه وصفی حال sport در زبان انگلیسی sporting است.

    سوم‌شخص مفرد sport چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد sport در زبان انگلیسی sports است.

    ارجاع به لغت sport

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sport» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sport

    لغات نزدیک sport

    • - sporozoite
    • - sporran
    • - sport
    • - sport car
    • - sport shirt
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.