آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ تیر ۱۴۰۴

    Game

    ɡeɪm ɡeɪm

    گذشته‌ی ساده:

    gamed

    شکل سوم:

    gamed

    سوم‌شخص مفرد:

    games

    وجه وصفی حال:

    gaming

    شکل جمع:

    games

    معنی game | جمله با game

    noun countable A1

    بازی، مسابقه، سرگرمی، گیم، شوخی، بازی در یک سری مسابقه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    to sell toys and games

    اسباب‌بازی و وسایل سرگرمی فروختن

    We won two out of three games.

    دو بازی از سه بازی را بردیم.

    noun countable

    فوتبال (به‌صورت جمع) مسابقه‌های ورزشی، بازی ورزشی (مثل فوتبال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی فوتبال

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    the game of basketball

    بازی بسکتبال

    noun countable

    بخشی از مسابقه، یک دور بازی

    At halftime, the game was 7 to 6.

    در استراحت بین دو نیمه، مسابقه 7 به 6 بود.

    noun

    تعداد امتیاز لازم برای بردن مسابقه

    The game is 25.

    بازی 25 امتیازی است.

    noun uncountable

    شکار، جانور شکاری، حیوان (مناسب شکار)، ماهی (برای صید)، گوشت شکار

    game animals

    حیوانات شکاری

    He likes to hunt game.

    او دوست دارد حیوان شکار کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He roasts game.

    او گوشت شکار را کباب می‌کند.

    big game hunting

    شکار حیوانات بزرگ

    game laws

    قوانین (مربوط) به شکار

    game warden

    سرپرست شکارگاه

    verb - intransitive

    دست انداختن، تفریح کردن، اهل حال، سرحال

    to see through another's game

    دست کسی را خواندن

    To him anything is fair game.

    او از هیچ‌کاری ابا ندارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the political game

    سیاست بازی

    If you want to go swimming, I am game.

    اگر می‌خواهی شنا برویم، آماده‌ام.

    He was game to the end.

    تا آخر کار دلگرم و مصمم بود.

    a game leg

    پای شل

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد game

    1. adjective brave, willing
      Synonyms:
      fearless courageous valiant bold spirited heroic intrepid plucky gallant spunky unafraid dauntless hardy nervy unflinching resolute eager willing ready inclined desirous interested prepared disposed up for persistent dogged persevering
      Antonyms:
      afraid unwilling fearful cautious unready unprepared cowardly disinclined
    1. adjective debilitated
      Synonyms:
      weak injured disabled ailing bad incapacitated lame crippled maimed deformed
      Antonyms:
      able capable working
    1. noun entertainment
      Synonyms:
      fun amusement recreation sport sports play pastime diversion distraction merriment merrymaking festivity joke jest lark frolic adventure pursuit occupation business enterprise undertaking proceeding plan scheme line athletics romp
    1. noun individual sporting event
      Synonyms:
      match competition contest tournament round meeting
    1. noun undomesticated animals chased for food
      Synonyms:
      prey quarry victim meat fish fowl kill chase wild animals ravin
    1. noun plot, trick
      Synonyms:
      plan scheme trick design strategy ploy tactic prank joke practical joke hoax device object of ridicule butt derision

    Phrasal verbs

    game away

    در قمار باختن، ولخرجی کردن

    Idioms

    ahead of the game

    دارای برگ برنده، جلوتر بودن از رقبا یا همتایان (در حوزه‌ی فعالیت یکسان)

    die game

    تا آخرین نفس جنگیدن، در حال نبرد دلیرانه مردن، جان خود را فدا کردن

    با شجاعت مردن، تا دم مرگ جنگیدن، مردانه جان دادن

    make game of

    به باد تمسخر گرفتن، دست انداختن، مسخره کردن

    off one's game

    بد بازی کردن، بازی بدی ارائه دادن

    to play the game

    (عامیانه) مقررات بازی را رعایت کردن، منصفانه رفتار کردن، مطابق رسم و اصول رفتار کردن

    Idioms بیشتر

    the game is up

    کار تمام است، امیدی به موفقیت نیست

    the game is not worth the candle

    به زحمتش نمی‌ارزد، آفتابه خرج لحیم است، ارزشش را ندارد

    is the game worth the candle?

    آیا ارزشش را دارد؟، آیا به زحمتش می‌ارزد؟

    game of cat and mouse

    بازی موش و گربه، بازی قوی‌تر با ضعیف‌تر

    the beautiful game

    فوتبال، ورزش فوتبال، بازی زیبا

    سوال‌های رایج game

    گذشته‌ی ساده game چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده game در زبان انگلیسی gamed است.

    شکل سوم game چی میشه؟

    شکل سوم game در زبان انگلیسی gamed است.

    شکل جمع game چی میشه؟

    شکل جمع game در زبان انگلیسی games است.

    وجه وصفی حال game چی میشه؟

    وجه وصفی حال game در زبان انگلیسی gaming است.

    سوم‌شخص مفرد game چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد game در زبان انگلیسی games است.

    ارجاع به لغت game

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «game» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/game

    لغات نزدیک game

    • - gambrel roof
    • - gambusia
    • - game
    • - game away
    • - game changer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.