گذشتهی ساده:
playedشکل سوم:
playedسومشخص مفرد:
playsوجه وصفی حال:
playingشکل جمع:
playsبازی کردن، تفریح کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Mehri was playing with her dolls.
مهری با عروسکهای خود بازی میکرد.
The children are playing in the garden.
بچهها دارند در باغ تفریح میکنند.
Let's play dolls!
بیا عروسک بازی کنیم!
The children play doctors and nurses.
بچهها دکتر و پرستار بازی میکنند.
اجرا کردن، شرکت کردن، عمل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to play it smart
با زرنگی عمل کردن
to play tricks
حیلهگری کردن (با حیلهگری عمل کردن)
(در تیمی) بازی کردن
I used to play football.
درگذشته فوتبال بازی میکردم.
They will play the champions next week.
آنها هفتهی آینده با پهلوان بازی خواهند کرد.
ورزش (به توپ) زدن، ضربه زدن
She decided to play the ball into the open field.
او تصمیم گرفت به توپ در زمین باز ضربه زند.
The coach instructed the players to play the ball quickly.
مربی به بازیکنان آموزش داد که سریع به توپ ضربه زنند.
(در ورقبازی) بازی کردن، انداختن (ورق)
He played his ace.
او آس خود را بازی کرد.
They play for money or prizes.
آنها برای پول یا جایزه بازی میکنند.
نقش بازی کردن، نقش ایفا کردن، رل بازی کردن، روی صحنهی نمایش ظاهر شدن
He plays (the role of) Hamlet.
او نقش هملت را بازی میکند.
She played dumb.
خودش را به خریت زد (نقش بازی کرد).
to play in a film
در فیلم بازی کردن
موجب شدن، کردن، انجام دادن، عمل کردن، نقش داشتن
He plays halfback.
او هافبک است (بهعنوان هافبک عمل میکند).
The play fell flat.
ترفند با شکست مواجه شد (موجب شکست شد).
The machine's handle plays a bit.
دستهی دستگاه کمی عمل میکند.
He played a key role in getting the hostages freed.
او در آزادی گروگانها نقش کلیدی داشت.
موسیقی ساز زدن، نواختن، نوازیدن، زدن
Play it again, Sam!
سام، دوباره بنواز!
He plays the piano.
او پیانو میزند.
(موسیقی، فیلم و ...) نمایش دادن، پخش شدن یا کردن، گذاشتن
What movie is playing?
چه فیلمی را نمایش میدهند؟
Play the tape once more!
یکبار دیگر نوار را بگذار!
This film is being played in several cinemas.
این فیلم را در چندین سینما نمایش میدهند.
This record doesn't play well.
این صفحه صدای خوبی پخش نمیکند.
هدایت کردن یا شدن، فرستادن
The waves play along the shore, creating a soothing sound.
امواج در امتداد ساحل هدایت میشوند و صدای آرامشبخشی ایجاد میکنند.
Leaves play on the surface of the water.
برگها روی سطح آب هدایت میشوند.
(برای مدت کوتاهی) نقش بستن، ظاهر شدن، پدیدار شدن، شکل گرفتن
The stars play behind the clouds on a clear night.
ستارهها پشت ابرها در شبی صاف ظاهر میشوند.
Colors play in the sky during sunset.
رنگها در هنگام غروب خورشید در آسمان پدیدار میشوند.
قمار کردن، ریسک کردن
She often plays high stakes in poker tournaments.
او اغلب در مسابقات پوکر با ریسک بالا قمار میکند.
He was advised not to play his funds in uncertain investments.
به او توصیه شد که سرمایهی خود را در سرمایهگذاریهای نامشخص ریسک نکند.
ادبی نمایش، نمایشنامه
The gem presented a dazzling play of colors.
جواهر نمایش خیرهکنندهای از رنگها را ارائه داد.
one of Ben Jonson's plays
یکی از نمایشنامههای بن جانسون
The first act of the play was very boring.
پردهی اول نمایش خیلی خستهکننده بود.
بازی
the first half of the play
نیمهی اول بازی (مسابقه)
sword play
شمشیربازی
His play is excellent.
بازی او عالی است.
it was a play to get your signature
حیلهای بود برای گرفتن امضای تو
انگلیسی آمریکایی اقدامات
Our team's play was designed to outsmart the opponents.
اقدامات تیم ما برای پیشی گرفتن از حریف طراحی شده بود.
The quarterback adjusted the play at the line of scrimmage.
بازیکن خط حمله اقدامات را در خط حمله تنظیم کرد.
سرگرمی، تفریح
a child's play
سرگرمی کودک
The school encourages outdoor play to promote physical fitness.
مدرسه تفریح در فضای باز را برای ارتقای آمادگی جسمانی تشویق میکند.
حرکت
Her graceful play captivated the audience.
حرکت زیبای او تماشاگران را مجذوب خود کرد.
The dancers rehearsed their complex play before the performance.
رقصندگان حرکت پیچیدهی خود را قبلاز اجرا تمرین کردند.
لقی، شلی
The carpenter checked the play in the door hinges to prevent sticking.
نجار لقی در لولاهای در را برای جلوگیری از چسبیدن بررسی کرد.
The mechanic adjusted the play in the car's steering system for better handling.
مکانیک شلی در سیستم فرمان خودرو را برای خوشدستی بهتر تنظیم کرد.
اقتصاد معامله، سرمایهگذاری
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
His risky play in the stock market paid off handsomely.
معاملهی مخاطرهآمیز او در بازار سهام، نتیجهی قابل توجهی داشت.
She decided to limit her play to safer investments this year.
او تصمیم گرفت امسال سرمایهگذاری خود را به سرمایهگذاریهای مطمئنتر محدود کند.
(با چیزی یا کسی) بازی کردن
This man is playing with my daughter's future.
این مرد دارد با آیندهی دختر من بازی میکند.
played with his food
با غذایش بازی کرد
مسخره کردن، به سخره گرفتن، شوخی کردن، ملعبه کردن، به شوخی گرفتن
They love to play during their breaks.
آنها عاشق شوخی کردن در زمان استراحت هستند.
He likes to play with words, turning ordinary conversations into clever banter.
او دوست دارد کلمات را به سخره بگیرد و مکالمات معمولی را به شوخیهای هوشمندانه تبدیل کند.
رابطهی جنسی برقرار کردن، رابطهی جنسی داشتن، جماع کردن
They decided to play after the party ended.
آنها تصمیم گرفتند بعداز پایان مهمانی رابطهی جنسی برقرار کنند.
The couple chose to play under the stars.
این زوج تصمیم گرفتند زیر ستارهها رابطهی جنسی داشته باشند.
بهره بردن، سود بردن
She decided to play during the negotiation to secure the best deal.
او تصمیم گرفت هنگام مذاکره سود ببرد تا بهترین معامله را به دست آورد.
It's common for skilled negotiators to play for leverage in discussions.
برای مذاکرهکنندگان ماهر معمول است که برای قدرت نفوذ در بحثها بهره ببرند.
حرکت کردن
He likes to play freely, exploring every corner of the garden.
او دوست دارد آزادانه حرکت کند و هر گوشه از باغ را بگردد.
Dogs play joyfully in the backyard.
سگها با شادی در حیاط خانه حرکت میکنند.
به کار بردن، استفاده کردن
The director asked the actors to play their parts with more emotion.
کارگردان از بازیگران خواست تا با احساسات بیشتری نقش خود را به کار برند.
The actor will play a challenging role in the new film.
این بازیگر نقشی چالشبرانگیزی در فیلم جدید به کار خواهد برد.
شوخی
to do a thing in play
به شوخی کاری را کردن
He said it in play, not in earnest.
آن حرف را به شوخی گفت، نه جدی.
قمار، شرطبندی
The play at the casino was exhilarating last night.
قمار در کازینوی دیشب هیجانانگیز بود.
The new online play attracted many enthusiastic participants.
شرطبندی آنلاین جدید شرکتکنندگان مشتاق بسیاری را به خود جلب کرد.
قدیمی رابطهی جنسی، جماع
Communication is key to enhancing their play.
ارتباط، کلیدی برای تقویت رابطهی جنسی آنها است.
The couple enjoyed exploring new forms of play together.
این زوج از پیدا کردن اشکال جدید رابطهی جنسی با هم لذت میبردند.
معاشقه
They were caught in a delightful play.
آنها در معاشقهای لذتبخش کشیده شدند.
The flirtatious play at the party sparked interest among the guests.
معاشقهی عشوهگرانه در مهمانی باعث جلب توجه مهمانان شد.
تنزل دادن، بیاهمیت جلوه دادن، کمتر از واقعیت نمایاندن
چاپلوسی کردن، تملق کردن
تظاهر به همکاری کردن، تظاهر به موافقت کردن
(توپ بازی و غیره) قابلبازی کردن (یا نکردن)، داخل (یا خارج) زمین
1- نقش داشتن (در)، سهم داشتن، دخیل بودن 2- تو بازی رفتن
(با ورق بازی) بازی کردن
نقش اساسی داشتن
نمایش تاریخی (که در آن هنرپیشگان جامههای دورهی مربوطه را میپوشند)
کاملاً ویران کردن، بهکلی خراب کردن، با خاک یکسان کردن
نمایشنامهای را به مرحلهی تمرین رساندن
از مدرسه فرار کردن، وظیفهنشناسی کردن
ورق برندهی خود را بازی کردن
دخیل بودن یا شدن، مؤثر شدن
(عامیانه) 1- برای جلب جنس مقابل کوشش کردن 2- (برای به دست آوردن) از هیچ کوششی فرو گذار نکردن
1- ورزشی توپدار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن
1- (در وزشهای با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن
play both ends against the middle
1- از این شاخه به آن شاخه پریدن 2- (رقیبان را) بههم انداختن، تفرقه انداختن
(امریکا - عامیانه - در مسابقه) برای رسیدن و جلو زدن از تیم مقابل کوشیدن
منصفانه رفتار کردن، جوانمردانه رفتار کردن، از مقررات پیروی کردن
دنبال فرصت گشتن، تعلل کردن، (برای بهدست آوردن فرصت بهتر) تأخیر کردن
1- تمام، پایانیافته 2- خسته 3- از مدافتاده
به دلخواه دیگری رفتار کردن، به دام شخص دیگر افتادن
(به روش بهخصوص) عمل کردن
(بدون برنامهریزی و نقشهی قبلی) در لحظه تصمیم گرفتن، درجا دست به عمل زدن، با در نظر گرفتن شرایطِ وقت عمل کردن
(عامیانه) به هم زدن، خراب کردن، دخل کسی (یا چیزی) را آوردن
سخت صدمه زدن، بهشدت مختل کردن
(در آن واحد) به چند فعالیت پرداختن، با بیش از یک نفر یا یک کار سر و کار داشتن، (در مورد رابطهی جنسی) از هر چمن گلی چیدن
(عامیانه) بیش از یک معشوقه داشتن
(در بورس سهام) خرید و فروش کردن
جانب احتیاط را رعایت کردن، مراقب بودن، ریسک نکردن
(آمریکا - در مسابقات) کوشیدن برای رسیدن به یا جلو زدن از حریف
1- (به منظور اظهار محبت یا ابراز (ارضای) شهوت) پا به پای کسی مالیدن، زانو به زانوی کسی مالیدن (به ویژه در زیر میز) 2- (مجازی)رابطهی مخفیانه دان با، (مخفیشتانه) لاس زدن با
(امریکا) مشغول فعالیت پررقابت و بیرحمانه شدن
ماچ و بوسه کردن، به هم ور رفتن، عشقبازی و دستورزی کردن
all work and no play makes jack a dull boy
کسی که همهاش کار میکند و تفریح ندارد به جایی نمیرسد.
دست خود را خوب بازی کردن، صحیح عمل کردن
while the cat's away, the mice will play
موش که چشم گربه را دور ببیند دم در میآورد
(عامیانه) متقابلاً تهدید و مبارزهجویی کردن (برای از میدان در کردن حریف)
(امریکا - عامیانه) با احتیاط عمل کردن
بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فیالبداهه نغمهسرایی کردن
(کسی را) گول زدن، دغل کاری کردن، دورویی کردن، خیانت کردن
نقش ثانوی داشتن، در درجه ی دوم اهمیت بودن
کار خطرناک کردن، با آتش بازی کردن
دلقکبازی درآوردن، لودگی کردن
(عامیانه) مقررات بازی را رعایت کردن، منصفانه رفتار کردن، مطابق رسم و اصول رفتار کردن
اذیت کردن، گرفتاری درست کردن، بهم زدن
(بچهها) عروسکبازی و خانهبازی کردن
1- نقش داشتن (در)، سهم داشتن، دخیل بودن 2- تو بازی رفتن
خود را به خواب (یا به مردن یا مریضی یا جهالت) زدن
(بهویژه از نظر عشق یا دوستی) در درجهی دوم قرار داشتن
(انگلیس - عامیانه) لوس شدن، لوسبازی در آوردن، خود را ننر کردن
when the cat's away, the mice will play
گربه که نیست موشها بازی میکنند، در غیاب رئیس زیردستانش جولان میدهند
تقلب کردن، ناجوانمردانه بازی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «play» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/play