امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Playfulness

ˈpleɪ.fəl.nəs ˈpleɪ.fəl.nəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
بازیگوشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The child's playfulness inspired creativity among the adults.
- بازیگوشی کودک الهام‌بخش خلاقیت بزرگسالان بود.
- The kitten's playfulness brought joy to the entire family.
- بازیگوشی بچه‌گربه باعث شادی تمام اعضای خانواده شده بود.
- We admired the artist's unique style, which reflected her playfulness.
- ما سبک منحصربه‌فرد این هنرمند را که انعکاس‌دهنده‌ی بازیگوشی او بود، تحسین کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد playfulness

  1. noun The state of being full of high-spirited fun
    Synonyms:
    fun friskiness frolicsomeness sportiveness waggishness merriment
  1. noun A festive merry feeling
    Synonyms:
    gaiety

لغات هم‌خانواده playfulness

ارجاع به لغت playfulness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «playfulness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/playfulness

لغات نزدیک playfulness

پیشنهاد بهبود معانی