با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bet

bet bet
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bet
  • شکل سوم:

    bet
  • سوم شخص مفرد:

    bets
  • وجه وصفی حال:

    betting
  • شکل جمع:

    bets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    شرط، موضوع شرط‌بندی، نذر، چیزی که سر آن شرط‌بندی شود، (شخص یا چیز) موفق شونده، به مراد رسان، مبلغ یا جایزه‌ی شرط‌بندی
    • - He is the best bet for the job.
    • - او بیشترین شانس را برای (به دست آوردن) این شغل دارد.
    • - This team is a poor bet.
    • - این تیم فوتبال ارزش شرط‌بندی را ندارد.
  • verb - transitive
    شرط بستن، به خطر انداختن نتیجه‌ی یک موضوع یا عملکرد یک شرکت‌کننده، قمار کردن، شرط‌بندی کردن
    • - I bet it will rain tonight.
    • - شرط می‌بندم امشب باران بیاید.
  • verb - intransitive
    شرط‌بندی بر سر اتفاق نیفتن چیزی (مثلاً برنده نشدن یک تیم در مسابقه؛ اگر تیم ببازد یا مساوی شود شرط‌بندی را خواهید برد)
  • abbreviation
    مخفف: بین، میان، مابین
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bet

  1. noun game of chance; money gambled
    Synonyms: action, ante, betting, chance, down on, hazard, long shot, lot, lottery, odds, odds on, parlay, play, pledge, plunge, pot, raffle, random shot, risk, shot, shot in the dark, speculation, stake, sweepstakes, uncertainty, venture, wager
  2. verb gamble
    Synonyms: ante, buy in on, chance, dice, game, hazard, lay down, lay odds, play against, play for, play the ponies, pledge, pony up, put, put money on, risk, set, speculate, tempt fortune, toss up, trust, venture, wager

Collocations

Idioms

  • you bet you!

    (عامیانه) اختیار دارید!، محققاً، حتماً، عیبی ندارد

ارجاع به لغت bet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bet

لغات نزدیک bet

پیشنهاد بهبود معانی