فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Parlay

ˈpɑːrleɪ ˈpɑːli ˈpɑːli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

(قمار) مبلغ اصلی به‌علاوه‌ی مبالغ برده را یکجا شرط‌بندی کردن

noun

شرط بندی یکجا، رست زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun

(از استعداد یا هرچیز موجود) حداکثر استفاده را کردن، با مهارت به کار بردن

She parlayed her sweet voice into fame.

او برای رسیدن به شهرت از صدای شیرین خود بیشترین استفاده را کرد.

He parlayed a few old airplanes into a major airline.

از چند فروند هواپیمای قراضه یک شرکت هواپیمایی عمده به وجود آورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parlay

  1. verb bet; maneuver
    Synonyms:
    wager gamble bet risk venture speculate play manage plan move engineer lay down jockey

ارجاع به لغت parlay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parlay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parlay

لغات نزدیک parlay

پیشنهاد بهبود معانی