(قمار) مبلغ اصلی بهعلاوهی مبالغ برده را یکجا شرطبندی کردن
(از استعداد یا هرچیز موجود) حداکثر استفاده را کردن، با مهارت به کار بردن
She parlayed her sweet voice into fame.
او برای رسیدن به شهرت از صدای شیرین خود بیشترین استفاده را کرد.
He parlayed a few old airplanes into a major airline.
از چند فروند هواپیمای قراضه یک شرکت هواپیمایی عمده به وجود آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «parlay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parlay