آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Manage

    ˈmænɪdʒ ˈmænɪdʒ

    گذشته‌ی ساده:

    managed

    شکل سوم:

    managed

    سوم‌شخص مفرد:

    manages

    وجه وصفی حال:

    managing

    معنی manage | جمله با manage

    verb - intransitive B1

    اداره کردن، گرداندن، سرپرستی کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    to manage a household

    خانواده‌ای را اداره کردن

    He managed the school while his father was away.

    در غیاب پدرش مدرسه را اداره می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    My wife manages our income very well.

    زن من درآمد ما را خوب اداره می‌کند.

    She managed her husband without his being aware of it.

    آن زن بدون اینکه شوهرش متوجه باشد او را اداره می‌کرد.

    Properly managed, we have enough food to last us two months.

    اگر مدیریت صحیح به کار بریم، غذا برای دو ماه کافی خواهد بود.

    He managed to offend everyone.

    به هرطریق ممکن همه را از خود می‌رنجاند.

    managing director

    مدیر عامل

    verb - transitive

    از پیش بردن، سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The teacher could not manage those unruly students.

    معلم قادر به مهار کردن آن شاگردان بی‌انضباط نبود.

    verb - transitive

    (در اصل) اسب را آموخته کردن، (اسب را) تعلیم دادن

    verb - intransitive

    (به انجام کاری) موفق شدن، انجام دادن، از عهده برآمدن

    Despite their insults, he managed to stay calm.

    علیرغم توهین‌های آن‌ها، او موفق شد خونسردی خود را حفظ کند.

    The suitcases are heavy but I can manage by myself.

    چمدان‌ها سنگین هستند، ولی به‌تنهایی از عهده‌ی آن‌ها برمی‌آیم.

    noun

    اسب اموخته

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد manage

    1. verb be in charge, control
      Synonyms:
      control command direct run guide handle operate supervise govern administer oversee maintain conduct influence preside regulate dominate use take care of head carry on execute instruct minister steer wield engineer pilot train take the helm captain call the shots superintend care for watch over hold down manipulate engage in ply concert advocate boss counsel designate disburse officiate request run the show call upon watch take over
      Antonyms:
      mismanage bumble
    1. verb accomplish
      Synonyms:
      achieve execute effect carry out succeed bring about deal with cope with work arrange engineer contrive bring off fix doctor swing wangle pull strings rig scam con cook jockey play games plant upstage finagle push around put one over
      Antonyms:
      fail
    1. verb survive, get by
      Synonyms:
      get by get along get on cope make do make out endure carry on fare scrape by bear up shift muddle stagger

    لغات هم‌خانواده manage

    • noun
      management, manager, manageability, manageress
    • adjective
      manageable, managerial
    • verb - intransitive
      manage

    سوال‌های رایج manage

    گذشته‌ی ساده manage چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده manage در زبان انگلیسی managed است.

    شکل سوم manage چی میشه؟

    شکل سوم manage در زبان انگلیسی managed است.

    وجه وصفی حال manage چی میشه؟

    وجه وصفی حال manage در زبان انگلیسی managing است.

    سوم‌شخص مفرد manage چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد manage در زبان انگلیسی manages است.

    ارجاع به لغت manage

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «manage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/manage

    لغات نزدیک manage

    • - mana
    • - manacle
    • - manage
    • - manageability
    • - manageable
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.