گذشتهی ساده:
managedشکل سوم:
managedسومشخص مفرد:
managesوجه وصفی حال:
managingاداره کردن، گرداندن، سرپرستی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
to manage a household
خانوادهای را اداره کردن
He managed the school while his father was away.
در غیاب پدرش مدرسه را اداره میکرد.
My wife manages our income very well.
زن من درآمد ما را خوب اداره میکند.
She managed her husband without his being aware of it.
آن زن بدون اینکه شوهرش متوجه باشد او را اداره میکرد.
Properly managed, we have enough food to last us two months.
اگر مدیریت صحیح به کار بریم، غذا برای دو ماه کافی خواهد بود.
He managed to offend everyone.
به هرطریق ممکن همه را از خود میرنجاند.
managing director
مدیر عامل
از پیش بردن، سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher could not manage those unruly students.
معلم قادر به مهار کردن آن شاگردان بیانضباط نبود.
(در اصل) اسب را آموخته کردن، (اسب را) تعلیم دادن
(به انجام کاری) موفق شدن، انجام دادن، از عهده برآمدن
Despite their insults, he managed to stay calm.
علیرغم توهینهای آنها، او موفق شد خونسردی خود را حفظ کند.
The suitcases are heavy but I can manage by myself.
چمدانها سنگین هستند، ولی بهتنهایی از عهدهی آنها برمیآیم.
اسب اموخته
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «manage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/manage