امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Get Along

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
خوب بودن، ساختن، تا کردن، سر کردن، کنار آمدن، جور بودن (با کسی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I find it difficult to get along with my new coworker because we have such different personalities.
- برایم سخت است که با همکار جدیدم جور شوم چون شخصیت‌های بسیار متفاوتی داریم.
- My dog doesn't always get along with other dogs at the park, so I have to be careful when taking him out.
- سگم همیشه با سگ‌های دیگر در پارک نمی‌سازد به همین خاطر وقتی او را بیرون می‌برم، باید مواظبش باشم.
phrasal verb
پیشرفت کردن، پیش رفتن
- The teacher implemented team-building activities to help the students get along better.
- معلم فعالیت‌های تیم‌سازی را برای کمک به پیشرفت بهتر دانش‌آموزان اجرا کرد.
- I hope we can all get along.
- امیدوارم همه‌ی ما پیشرفت کنیم.
phrasal verb
رفتن، دور شدن
- The police officer instructed the crowd to get along from the crime scene.
- افسر پلیس به جمعیت دستور داد تا از محل جرم دور شوند.
- It's time for you to get along from this party.
- وقت آن است که از این مهمانی بروی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد get along

  1. phrasal verb make progress
    Synonyms: cope, develop, do, fare, flourish, get by, get on, make out, manage, muddle through, prosper, shift, succeed, thrive
    Antonyms: cease, halt, stop
  2. phrasal verb depart
    Synonyms: advance, be off, go, go away, leave, march, move, move off, move on, proceed, progress, push ahead, take a hike
    Antonyms: arrive
  3. phrasal verb be compatible
    Synonyms: agree, be friendly, get on, harmonize, hit it off
    Antonyms: argue, bicker

ارجاع به لغت get along

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «get along» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/get-along

لغات نزدیک get along

پیشنهاد بهبود معانی