پیشرفت کردن، رونق یافتن، کامیاب شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The country's economy is thriving.
اقتصاد کشور درحال شکوفایی است.
His business is thriving.
کاسبی او گرفته است.
Goats thrive in mountainous areas.
بز در جاهای کوهستانی خوب پرورش مییابد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thrive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thrive