امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Languish

ˈlæŋɡwɪʃ ˈlæŋɡwɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
بی‌حال شدن، افسرده شدن، پژمرده شدن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر‌اشتیاق نگاه کردن، با چشمان خمار نگریستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Plants languished as a result of the drought.
- در اثر خشکسالی گیاهان پژمرده شدند.
- She is languishing in sorrow.
- او دارد از غصه دق می‌کند.
- to languish in poverty
- در فقر و فاقه دست و پا زدن
- He was having fun while his son languished in prison.
- او خوش بود در حالی‌ که پسرش در زندان رنج می‌کشید.
- After the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another.
- بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.
- The two lovers quarrelled when they were together and languished when they were not.
- آن دو دلداده با هم که بودند دعوا می‌کردند و با هم که نبودند در فراق هم می‌سوختند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد languish

  1. verb droop; become dull, listless
    Synonyms:
    be disregarded be neglected brood conk out decline desire despond deteriorate die on vine dwindle ebb fade fag fag out fail faint fizzle out flag go soft go to pieces grieve hanker hunger knock out long pine repine rot sicken sigh snivel sorrow suffer tucker waste waste away weaken wilt wither yearn
    Antonyms:
    flourish grow improve strengthen

ارجاع به لغت languish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «languish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/languish

لغات نزدیک languish

پیشنهاد بهبود معانی