Fag

fæɡ fæɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fagged
  • شکل سوم:

    fagged
  • سوم‌شخص مفرد:

    fags
  • وجه وصفی حال:

    fagging
  • شکل جمع:

    fags

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انگلیسی بریتانیایی عامیانه سیگار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He bought a packet of fags from the shop.
- او یک بسته سیگار از مغازه خرید.
- Can I borrow a fag? I forgot my pack at home.
- می‌توانم یک نخ سیگار بگیرم؟ بسته‌ام را در خانه جا گذاشتم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی ناپسند گِی، کونی (واژه‌ی توهین‌آمیز برای مرد هم‌جنس‌گرا)
- He was bullied at school because some kids called him a fag.
- او در مدرسه مورد زورگویی قرار گرفت چون بعضی از بچه‌ها او را گی صدا می‌زدند.
- The comedian faced backlash for using the word fag in his performance.
- آن کمدین به‌خاطر استفاده از کلمه‌ی کونی در اجرای خود با واکنش منفی مواجه شد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی قدیمی حمال، خدمتکار، فرمان‌بر، نوکر (در مدارس بریتانیایی)
- In the past, younger boys at the school had to work as fags for older students.
- در گذشته، پسران کوچک‌تر در مدرسه مجبور بودند به‌عنوان خدمتکار برای دانش‌آموزان بزرگ‌تر کار کنند.
- He hated being a fag, especially when he had to polish his senior’s shoes.
- او از حمال بودن متنفر بود، مخصوصاً وقتی مجبور بود کفش‌های دانش‌آموز مافوقش را واکس بزند.
- He was my fag at Eaton.
- او در دبیرستان ایتون فرما‌ن‌بر من بود.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی زحمت، مشقت، کار سخت، کار طاقت‌فرسا
- Digging out the weeds is a bit of a fag.
- وجین کردن علف‌های هرزه، کار سختی است.
- The endless fag of paperwork is unbearable.
- زحمت بی‌پایان کاغذبازی غیرقابل تحمل است.
verb - intransitive
انگلیسی بریتانیایی قدیمی نوکری کردن، فرمان‌بری کردن، خدمت کردن (در مدارس بریتانیایی)
- At his old school, he had to fag for a senior boy every morning.
- در مدرسه قبلی‌اش، او هر صبح مجبور بود به دانش‌آموز بزرگ‌تر خدمت کند.
- He refused to fag for the older students and got into trouble.
- او از نوکری کردن برای دانش‌آموزان بزرگ‌تر امتناع کرد و به دردسر افتاد.
verb - intransitive
زحمت کشیدن، جان کندن، کوشیدن، تقلا کردن
- I used to fag away in the office all day.
- تمام روز در اداره جان می‌کندم.
- The team fagged to reach the summit before nightfall.
- تیم تقلا کرد تا قبل‌از تاریکی شب به قله برسد.
- They fagged to improve their living conditions.
- آن‌ها کوشیدند تا شرایط زندگی خود را بهبود بخشند.
verb - transitive
خسته کردن، از پا درآوردن، کوفته کردن
- The long hours of work fagged her out.
- ساعات طولانی کار او را از پا درآورد.
- The heavy lifting completely fagged me.
- بلند کردن بارهای سنگین من را کاملاً خسته کرد.
- I am completely fagged out.
- از خستگی رمق ندارم.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت fag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fag

لغات نزدیک fag

پیشنهاد بهبود معانی