ادبی سست، ضعیف، بیحال، آهسته، خمار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her arms were too languid to lift the baby.
دست های او برای بلند کردن بچه خیلی بی رمق بود.
He looked at the food with languid eyes and turned away.
او با بیمیلی به غذا نظر کرد و روی خود را برگرداند.
He climbed the steps languidly.
آهستهآهسته از پلهها بالا رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «languid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/languid