گرانجان، تنبل، لش، کند، بطی، آهستهرو، کساد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a sluggish worker
کارگر کمکار
a sluggish liver
کبد تنبل
When one gets old, one's reflexes become sluggish.
وقتی انسان پیر میشود، واکنشهایش کند میشود.
sluggish economic development
پیشرفت اقتصادی آهسته
Clothing sales were sluggish.
فروش پوشاک کساد بود.
a sluggish market
بازار کساد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sluggish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sluggish