فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dragging

گذشته‌ی ساده:

dragged

شکل سوم:

dragged

سوم‌شخص مفرد:

drags

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

خسته‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He was annoyed by their dragging way of walking and talking

راه رفتن و صحبت کردن خسته‌کننده‌شان آزارش می‌داد.

The lecture was really dragging.

ارائه واقعاٌ خسته‌کننده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dragging

  1. adjective tiresome, monotonous
    Synonyms:
    boring dull long tedious wearisome lengthy prolonged protracted monotonous drawn-out going slowly humdrum
    Antonyms:
    lively energizing

ارجاع به لغت dragging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dragging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dragging

لغات نزدیک dragging

پیشنهاد بهبود معانی