گذشتهی ساده:
draggedشکل سوم:
draggedسومشخص مفرد:
dragsخستهکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was annoyed by their dragging way of walking and talking
راه رفتن و صحبت کردن خستهکنندهشان آزارش میداد.
The lecture was really dragging.
ارائه واقعاٌ خستهکننده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dragging» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dragging