Draggle

ˈdræɡʌl ˈdræɡl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive adverb
    درگل ولای کشیدن، چرک کردن، خیس کردن
    • - The escapee's clothes were draggled.
    • - لباس فراری‌ها کثیف و چروک‌دار بود.
    • - Some of the boys were draggling on the mountain slopes.
    • - برخی از پسرها در سرازیری کوه وامانده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد draggle

  1. verb Make wet and dirty, as from rain
    Synonyms: bedraggle
  2. verb To hang or cause to hang down and be pulled along behind
    Synonyms: drag, trail, train

ارجاع به لغت draggle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «draggle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/draggle

لغات نزدیک draggle

پیشنهاد بهبود معانی