فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Draggle

ˈdræɡʌl ˈdræɡl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

درگل ولای کشیدن، چرک کردن، خیس کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The escapee's clothes were draggled.

لباس فراری‌ها کثیف و چروک‌دار بود.

Some of the boys were draggling on the mountain slopes.

برخی از پسرها در سرازیری کوه وامانده بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد draggle

  1. verb make wet and dirty, as from rain
    Synonyms:
    bedraggle
  1. verb to hang or cause to hang down and be pulled along behind
    Synonyms:
    drag trail train

ارجاع به لغت draggle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «draggle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/draggle

لغات نزدیک draggle

پیشنهاد بهبود معانی