گذشتهی ساده:
draggedشکل سوم:
draggedسومشخص مفرد:
dragsوجه وصفی حال:
draggingشکل جمع:
dragsسربار، مانع، کاهنده
The war was a drag on the country's resources.
جنگ باعث تحلیل رفتن منابع کشور بود.
پک، پف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctor took a long drag on his pipe.
پزشک پک ممتدی به پیپ خود زد.
کشاندن، کشیدن، به زور کشیدن، سخت کشیدن
Since the sack of rice was heavy, I dragged it all the way to the kitchen.
چون گونی برنج سنگین بود آن را تا آشپزخانه روی زمین کشیدم.
He killed Hector and dragged his body three times around the city.
هکتور را کشت و جسدش را سه بار دور شهر کشاند.
The wounded driver dragged himself to the nearest phone.
رانندهی زخمی خود را کشانکشان به نزدیکترین تلفن رساند.
He did not want to drag the country into a useless war.
نمیخواست کشور را وارد جنگ بیهودهای بکند.
Hot weather always drags her down.
هوای گرم همیشه او را بیحال میکند.
Why do you drag politics into everything?
چرا همهچیز را به سیاست میکشانی؟
لاروبی کردن، کاویدن
They dragged the river in search of the drowned boy.
در جستجوی پسر بچهی غرقشده کف رودخانه را لجن کاوی کردند.
طولانی و ملالتآور کردن وضعیت
طولانی و ملالتآور شدن وضعیت
The negotiations dragged along.
مذاکرات به درازا کشید.
His lecture dragged on and on.
نطق او همینطور ادامه داشت.
(به طور خستهکنندهای) طولانی کردن یا شدن، کش دادن
خسته و مغموم کردن، افسرده کردن
drag (something) into something
(چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن، کشاندن
(انگلیس - عامیانه - کسی یا بچهای را) بد بار آوردن
گریز زدن به (در صحبت)، سبز کردن، به رخ کشیدن
(عامیانه) عمداً آهستهکاری کردن، طفره رفتن، کندکار کردن، لفت دادن
drag somebody's name through the mire (or mud)
شهرت کسی را به لجن کشیدن
drag somebody into doing something
(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drag» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drag