گذشتهی ساده:
draggedشکل سوم:
draggedسومشخص مفرد:
dragsوجه وصفی حال:
draggingشکل جمع:
dragsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(به طور خستهکنندهای) طولانی کردن یا شدن، کش دادن
خسته و مغموم کردن، افسرده کردن
drag (something) into something
(چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن، کشاندن
(انگلیس - عامیانه - کسی یا بچهای را) بد بار آوردن
گریز زدن به (در صحبت)، سبز کردن، به رخ کشیدن
(عامیانه) عمداً آهستهکاری کردن، طفره رفتن، کندکار کردن، لفت دادن
drag somebody's name through the mire (or mud)
شهرت کسی را به لجن کشیدن
drag somebody into doing something
(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drag» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drag