آیکن بنر

راهنمای استفاده از بخش «لغات من» در فست دیکشنری

راهنمای استفاده از بخش «لغات من»

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Drag

dræɡ dræɡ

گذشته‌ی ساده:

dragged

شکل سوم:

dragged

سوم‌شخص مفرد:

drags

وجه وصفی حال:

dragging

شکل جمع:

drags

معنی drag | جمله با drag

verb - transitive B2

کشیدن (معمولاً روی زمین)

Since the sack of rice was heavy, I dragged it all the way to the kitchen.

چون گونی برنج سنگین بود آن را تا آشپزخانه روی زمین کشیدم.

He killed Hector and dragged his body three times around the city.

هکتور را کشت و جسدش را سه بار دور شهر کشاند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The wounded driver dragged himself to the nearest phone.

راننده‌ی زخمی خود را کشان‌کشان به نزدیک‌ترین تلفن رساند.

Hot weather always drags her down.

هوای گرم همیشه او را بی‌حال می‌کند.

verb - transitive C2

وادار کردن به رفتن، کشاندن، به زور بردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She dragged herself to the gym after a long day at work.

بعد از یک روز طولانی کار، او با سختی خود را به باشگاه رساند.

He dragged his friend to the meeting.

او دوستش را به زور به جلسه برد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He did not want to drag the country into a useless war.

نمی‌خواست کشور را وارد جنگ بیهوده‌ای بکند.

verb - transitive B1

کامپیوتر کشیدن، جابه‌جا کردن، درگ کردن (با ماوس روی صفحه نمایش)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The software lets you drag and drop images easily.

نرم‌افزار به شما اجازه می‌دهد تصاویر را به‌راحتی درگ و دراپ کنید.

To resize the shape, drag one of its corners.

برای تغییر اندازه‌ی شکل، یکی از گوشه‌های آن را با ماوس بکشید.

verb - transitive

کشاندن، وارد کردن، مطرح کردن، گنجاندن، به میان آوردن (موضوعی به بحث)

Why do you drag politics into everything?

چرا همه‌چیز را به سیاست می‌کشانی؟

Try not to drag unrelated topics into the meeting.

سعی کن موضوعات غیرمرتبط را در جلسه مطرح نکنی.

verb - transitive

کشیدن، جست‌وجو کردن، کاویدن (با تور یا قلاب در آب)

They dragged the river in search of the drowned boy.

در جست‌وجوی پسر بچه‌ی غرق‌شده کف رودخانه را کاویدند.

Divers dragged hooks along the river to collect samples.

غواصان برای جمع‌آوری نمونه‌ها، قلاب‌ها را درطول رودخانه کشیدند.

verb - transitive

ورزش (بیسبال) ضربه‌ زدن (آرام و کات‌دار)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

Dragging a bunt requires precise timing and control.

ضربه‌ی کات‌دار زدن توپ نیاز به زمان‌بندی و کنترل دقیق دارد.

She successfully dragged a bunt past the infielders.

او موفق شد توپ را با ضربه‌ای آرام از بین بازیکنان درون میدان عبور دهد.

verb - intransitive C2

طولانی شدن، طول کشیدن، کش‌دار شدن، کُند پیش رفتن، کسالت‌آور شدن (فیلم، نمایش و...)

The play dragged in the second act.

نمایش در پرده‌ی دوم کند و کسالت‌آور شد.

The lecture dragged on much longer than expected.

کلاس درس خیلی بیشتر از حد انتظار طول کشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The negotiations dragged along.

مذاکرات به درازا کشید.

His lecture dragged on and on.

نطق او همین‌طور ادامه داشت.

noun singular informal

دردسر، زحمت، کار خسته‌کننده، عذاب، موضوع کسالت‌آور

It’s a drag that we have to redo the entire project.

دردسری است که مجبور باشیم کل پروژه را دوباره انجام دهیم.

Waiting in line for hours is such a drag.

ساعت‌ها ایستادن در صف واقعاً عذاب است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The war was a drag on the country's resources.

جنگ باعث تحلیل رفتن منابع کشور بود.

noun singular uncountable

فیزیک مهندسی مقاومت (هوا، سیال)

Parachutes create drag to slow down the descent.

چترها مقاومت هوا ایجاد می‌کنند تا سرعت سقوط را کاهش دهند.

The streamlined shape helps to decrease drag in water.

شکل آیرودینامیک به کاهش مقاومت در آب کمک می‌کند.

noun countable informal

پُک

The doctor took a long drag on his pipe.

پزشک پک ممتدی به پیپ خود زد.

He offered me a drag on his cigarette.

او به من یک پک از سیگارش تعارف کرد.

noun uncountable informal

نمایش درگ (نمایشی با پوشش جنس مخالف)

Drag has become a popular form of entertainment worldwide.

درگ تبدیل به شکلی محبوب از سرگرمی در سراسر جهان شده است.

He performs drag on weekends at local clubs.

او آخر هفته‌ها در کلوب‌های محلی نمایش درگ اجرا می‌کند.

noun uncountable informal

لباس درگ (لباس، جواهرات، کلاه‌گیس و آرایش مورد استفاده در نمایش درگ)

Drag is usually elaborate and colorful.

لباس‌های دراگ معمولاً پیچیده و رنگارنگ هستند.

She often performs in drag at local theaters.

او اغلب در تئاترهای محلی با لباس و آرایش درگ اجرا می‌کند.

noun uncountable

ورزش مسابقه‌ی درگ (رقابت شتاب‌گیری)

Illegal drag racing can be dangerous and is prohibited.

مسابقه‌ی غیرقانونی درگ می‌تواند خطرناک باشد و ممنوع است.

The cars lined up for the drag competition.

ماشین‌ها برای مسابقه‌ی درگ در صف ایستادند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد drag

  1. noun a puff while smoking
  1. verb haul something to a new place
  1. verb move very slowly
    Synonyms:
    crawl creep lag linger dawdle delay loiter dally shuffle inch poke tarry lag behind straggle trail behind slow down limp along shamble traipse hang sag stagnate procrastinate put off be delayed mark time encounter difficulty be quiescent
    Antonyms:

Phrasal verbs

drag on

(به طور خسته‌کننده‌ای) طولانی کردن یا شدن، کش دادن

drag somebody down

خسته و مغموم کردن، افسرده کردن

drag (something) into something

(چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن، کشاندن

drag somebody up

(انگلیس - عامیانه - کسی یا بچه‌ای را) بد بار آوردن

drag something up

گریز زدن به (در صحبت)، سبز کردن، به رخ کشیدن

Phrasal verbs بیشتر

drag out

(به طور خسته‌کننده‌ای) طولانی کردن یا شدن

Collocations

drag anchor

1- (به واسطه‌ی گیر نکردن لنگر) دست‌خوش امواج بودن، از جای خود حرکت کردن، ثابت نبودن 2- پسروی کردن، ناکام شدن، لغزیدن

Idioms

drag one's heels (or feet)

(عامیانه) عمداً آهسته‌کاری کردن، طفره رفتن، کندکار کردن، لفت دادن

drag somebody's name through the mire (or mud)

شهرت کسی را به لجن کشیدن

drag somebody into doing something

(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن

haul (or rake, drag, call) over the coals

شدیداً مؤاخذه کردن، عیب‌جویی کردن

to drag one's feet

(با تداعی منفی) تردید کردن، تعلل کردن، مسامحه کردن، (عمداً) کار را به تأخیر انداختن

سوال‌های رایج drag

گذشته‌ی ساده drag چی میشه؟

گذشته‌ی ساده drag در زبان انگلیسی dragged است.

شکل سوم drag چی میشه؟

شکل سوم drag در زبان انگلیسی dragged است.

شکل جمع drag چی میشه؟

شکل جمع drag در زبان انگلیسی drags است.

وجه وصفی حال drag چی میشه؟

وجه وصفی حال drag در زبان انگلیسی dragging است.

سوم‌شخص مفرد drag چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد drag در زبان انگلیسی drags است.

ارجاع به لغت drag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drag

لغات نزدیک drag

پیشنهاد بهبود معانی