آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۴ شهریور ۱۴۰۴

    Drag

    dræɡ dræɡ

    گذشته‌ی ساده:

    dragged

    شکل سوم:

    dragged

    سوم‌شخص مفرد:

    drags

    وجه وصفی حال:

    dragging

    شکل جمع:

    drags

    معنی drag | جمله با drag

    verb - transitive B2

    کشیدن (معمولاً روی زمین)

    Since the sack of rice was heavy, I dragged it all the way to the kitchen.

    چون گونی برنج سنگین بود آن را تا آشپزخانه روی زمین کشیدم.

    He killed Hector and dragged his body three times around the city.

    هکتور را کشت و جسدش را سه بار دور شهر کشاند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The wounded driver dragged himself to the nearest phone.

    راننده‌ی زخمی خود را کشان‌کشان به نزدیک‌ترین تلفن رساند.

    Hot weather always drags her down.

    هوای گرم همیشه او را بی‌حال می‌کند.

    verb - transitive C2

    وادار کردن به رفتن، کشاندن، به زور بردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She dragged herself to the gym after a long day at work.

    بعد از یک روز طولانی کار، او با سختی خود را به باشگاه رساند.

    He dragged his friend to the meeting.

    او دوستش را به زور به جلسه برد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He did not want to drag the country into a useless war.

    نمی‌خواست کشور را وارد جنگ بیهوده‌ای بکند.

    verb - transitive B1

    کامپیوتر کشیدن، جابه‌جا کردن، درگ کردن (با ماوس روی صفحه نمایش)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The software lets you drag and drop images easily.

    نرم‌افزار به شما اجازه می‌دهد تصاویر را به‌راحتی درگ و دراپ کنید.

    To resize the shape, drag one of its corners.

    برای تغییر اندازه‌ی شکل، یکی از گوشه‌های آن را با ماوس بکشید.

    verb - transitive

    کشاندن، وارد کردن، مطرح کردن، گنجاندن، به میان آوردن (موضوعی به بحث)

    Why do you drag politics into everything?

    چرا همه‌چیز را به سیاست می‌کشانی؟

    Try not to drag unrelated topics into the meeting.

    سعی کن موضوعات غیرمرتبط را در جلسه مطرح نکنی.

    verb - transitive

    کشیدن، جست‌وجو کردن، کاویدن (با تور یا قلاب در آب)

    They dragged the river in search of the drowned boy.

    در جست‌وجوی پسر بچه‌ی غرق‌شده کف رودخانه را کاویدند.

    Divers dragged hooks along the river to collect samples.

    غواصان برای جمع‌آوری نمونه‌ها، قلاب‌ها را درطول رودخانه کشیدند.

    verb - transitive

    ورزش (بیسبال) ضربه‌ زدن (آرام و کات‌دار)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    Dragging a bunt requires precise timing and control.

    ضربه‌ی کات‌دار زدن توپ نیاز به زمان‌بندی و کنترل دقیق دارد.

    She successfully dragged a bunt past the infielders.

    او موفق شد توپ را با ضربه‌ای آرام از بین بازیکنان درون میدان عبور دهد.

    verb - intransitive C2

    طولانی شدن، طول کشیدن، کش‌دار شدن، کُند پیش رفتن، کسالت‌آور شدن (فیلم، نمایش و...)

    The play dragged in the second act.

    نمایش در پرده‌ی دوم کند و کسالت‌آور شد.

    The lecture dragged on much longer than expected.

    کلاس درس خیلی بیشتر از حد انتظار طول کشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The negotiations dragged along.

    مذاکرات به درازا کشید.

    His lecture dragged on and on.

    نطق او همین‌طور ادامه داشت.

    noun singular informal

    دردسر، زحمت، کار خسته‌کننده، عذاب، موضوع کسالت‌آور

    It’s a drag that we have to redo the entire project.

    دردسری است که مجبور باشیم کل پروژه را دوباره انجام دهیم.

    Waiting in line for hours is such a drag.

    ساعت‌ها ایستادن در صف واقعاً عذاب است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The war was a drag on the country's resources.

    جنگ باعث تحلیل رفتن منابع کشور بود.

    noun singular uncountable

    فیزیک مهندسی مقاومت (هوا، سیال)

    Parachutes create drag to slow down the descent.

    چترها مقاومت هوا ایجاد می‌کنند تا سرعت سقوط را کاهش دهند.

    The streamlined shape helps to decrease drag in water.

    شکل آیرودینامیک به کاهش مقاومت در آب کمک می‌کند.

    noun countable informal

    پُک

    The doctor took a long drag on his pipe.

    پزشک پک ممتدی به پیپ خود زد.

    He offered me a drag on his cigarette.

    او به من یک پک از سیگارش تعارف کرد.

    noun uncountable informal

    نمایش درگ (نمایشی با پوشش جنس مخالف)

    Drag has become a popular form of entertainment worldwide.

    درگ تبدیل به شکلی محبوب از سرگرمی در سراسر جهان شده است.

    He performs drag on weekends at local clubs.

    او آخر هفته‌ها در کلوب‌های محلی نمایش درگ اجرا می‌کند.

    noun uncountable informal

    لباس درگ (لباس، جواهرات، کلاه‌گیس و آرایش مورد استفاده در نمایش درگ)

    Drag is usually elaborate and colorful.

    لباس‌های دراگ معمولاً پیچیده و رنگارنگ هستند.

    She often performs in drag at local theaters.

    او اغلب در تئاترهای محلی با لباس و آرایش درگ اجرا می‌کند.

    noun uncountable

    ورزش مسابقه‌ی درگ (رقابت شتاب‌گیری)

    Illegal drag racing can be dangerous and is prohibited.

    مسابقه‌ی غیرقانونی درگ می‌تواند خطرناک باشد و ممنوع است.

    The cars lined up for the drag competition.

    ماشین‌ها برای مسابقه‌ی درگ در صف ایستادند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد drag

    1. noun bad situation
      Synonyms:
      trouble pain nuisance annoyance bother pest hindrance burden bore pill impediment hang-up encumbrance sway
    1. noun a puff while smoking
      Synonyms:
      smoke pull draw inhalation breathing
    1. verb haul something to a new place
      Synonyms:
      move transport pull tow haul tug draw truck trail lug yank hale schlepp magnetize
    1. verb move very slowly
      Synonyms:
      crawl creep lag linger dawdle delay loiter dally shuffle inch poke tarry lag behind straggle trail behind slow down limp along shamble traipse hang sag stagnate procrastinate put off be delayed mark time encounter difficulty be quiescent
      Antonyms:
      rush

    Phrasal verbs

    drag on

    (به طور خسته‌کننده‌ای) طولانی کردن یا شدن، کش دادن

    drag somebody down

    خسته و مغموم کردن، افسرده کردن

    drag (something) into something

    (چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن، کشاندن

    drag somebody up

    (انگلیس - عامیانه - کسی یا بچه‌ای را) بد بار آوردن

    drag something up

    گریز زدن به (در صحبت)، سبز کردن، به رخ کشیدن

    Phrasal verbs بیشتر

    drag out

    (به طور خسته‌کننده‌ای) طولانی کردن یا شدن

    Collocations

    drag anchor

    1- (به واسطه‌ی گیر نکردن لنگر) دست‌خوش امواج بودن، از جای خود حرکت کردن، ثابت نبودن 2- پسروی کردن، ناکام شدن، لغزیدن

    Idioms

    drag one's heels (or feet)

    (عامیانه) عمداً آهسته‌کاری کردن، طفره رفتن، کندکار کردن، لفت دادن

    drag somebody's name through the mire (or mud)

    شهرت کسی را به لجن کشیدن

    drag somebody into doing something

    (با زور یا اصرار) به کاری واداشتن

    haul (or rake, drag, call) over the coals

    شدیداً مؤاخذه کردن، عیب‌جویی کردن

    to drag one's feet

    (با تداعی منفی) تردید کردن، تعلل کردن، مسامحه کردن، (عمداً) کار را به تأخیر انداختن

    سوال‌های رایج drag

    گذشته‌ی ساده drag چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده drag در زبان انگلیسی dragged است.

    شکل سوم drag چی میشه؟

    شکل سوم drag در زبان انگلیسی dragged است.

    شکل جمع drag چی میشه؟

    شکل جمع drag در زبان انگلیسی drags است.

    وجه وصفی حال drag چی میشه؟

    وجه وصفی حال drag در زبان انگلیسی dragging است.

    سوم‌شخص مفرد drag چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد drag در زبان انگلیسی drags است.

    ارجاع به لغت drag

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «drag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drag

    لغات نزدیک drag

    • - draftsman
    • - drafty
    • - drag
    • - drag (something) into something
    • - drag anchor
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.