آیکن بنر

لیست کامل روزها، ماه‌ها و فصل‌ها به انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر معادل سپتامبر)

روز، ماه‌ و فصل انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر= سپتامبر)

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Trail

treɪl treɪl

گذشته‌ی ساده:

trailed

شکل سوم:

trailed

سوم‌شخص مفرد:

trails

وجه وصفی حال:

trailing

شکل جمع:

trails

معنی trail | جمله با trail

noun countable B2

مسیر، راه (در کوهستان، جنگل و... که برای هدف خاصی استفاده می‌شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The park also has bicycle and walking trails.

پارک دارای مسیرهای ویژه‌ی دوچرخه و پیاده‌روی نیز هست.

We followed the trail to the mountain's peak.

ما مسیر را تا قله‌ی کوه دنبال کردیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The goat trail led to a spring.

راهی که بزها ایجاد کرده بودند به یک چشمه ختم می‌شد.

noun countable C2

رد، ردپا، بو (اثر به‌جامانده از حرکت انسان و حیوانات)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The airplane left a white trail across the blue sky.

هواپیما رد سفیدی در آسمان آبی به جا گذاشت.

The hunters followed the tiger's trail.

شکارچیان ردپای ببر را گرفتند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The bear's trail led them deeper into the woods.

رد خرس آن‌ها را به اعماق جنگل هدایت کرد.

The police followed the trail of blood to the suspect's house.

پلیس اثر خون را تا خانه‌ی مظنون دنبال کرد.

the bright trail of a comet

دنباله‌ی درخشان یک ستاره‌ی دنباله‌دار

noun singular

رد، اثر (اطلاعاتی که برای پیدا کردن گم‌شده استفاده می‌شود)

The hackers left a digital trail that led directly to their server.

هکرها رد دیجیتالی به جا گذاشتند که مستقیماً به سرور آن‌ها منتهی می‌شد.

The company tried to cover its trail, but the evidence was too strong.

شرکت سعی کرد رد خود را بپوشاند، اما شواهد بسیار قوی بودند.

verb - intransitive verb - transitive

به دنبال چیزی کشیدن، به دنبال چیزی حرکت کردن

The bride's white skirt was trailing on the ground.

دامن سفید عروس روی زمین کشیده می‌شد.

She trailed her fingers through the cool water of the stream.

او انگشتانش را در آب خنک نهر کشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She trailed her hand through the grass as she walked.

وقتی که قدم می‌زد، دستش را در چمن‌ها می‌کشید.

The kite trailed behind the running child.

بادبادک پشت سر کودکی که می‌دوید حرکت می‌کرد.

The boat's rope trailed in the water.

طناب قایق در آب کشیده می‌شد.

The old car trailed smoke.

اتومبیل قراضه دود می‌داد.

verb - intransitive C2

به‌کندی حرکت کردن، بی‌انرژی حرکت کردن، آرام حرکت کردن

After the long hike, the group trailed back to the starting point slowly.

بعداز پیاده‌روی طولانی، گروه به‌کندی به نقطه‌ی شروع برگشتند.

He trailed through the dusty streets of Harat.

او با بی‌حالی در خیابان‌های پرگرد‌و‌غبار هرات راه می‌رفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The workers trailed back to the office after their lunch break, looking exhausted.

کارگران بعداز استراحت ناهار، بی‌انرژی به دفتر برگشتند.

verb - intransitive verb - transitive C2

عقب بودن (در رقابت)

Their team trails ours two to five.

تیم آن‌ها دو به پنج از تیم ما عقب است.

Our sales figures trailed those of our main competitor throughout the quarter.

آمار فروش ما درطول سه‌ماهه، از آمار رقیب اصلی ما عقب بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The Democrats are trailing the Republicans.

دموکرات‌ها از جمهوری‌خواهان عقبند.

verb - transitive

دنبال کردن رد چیزی، ردیابی کردن

The police trailed the robbers to their hiding place.

پلیس سارقین را تا محل اختفای آنان ردیابی کرد.

We need to trail the car to see where it leads.

باید ماشین را تعقیب کنیم تا ببینیم به کجا می‌رود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The reporter planned to trail the politician discreetly.

خبرنگار قصد داشت سیاستمدار را به‌طور محتاطانه دنبال کند.

The researchers trailed the migratory birds to study their patterns.

محققان پرندگان مهاجر را دنبال کردند تا الگوهای آن‌ها را مطالعه کنند.

The hiker decided to trail the footprints in the snow.

کوه‌نورد تصمیم گرفت ردپاهای موجود در برف را دنبال کند.

hounds that can trail game

سگ‌های تازی که می‌توانند شکار را ردیابی کنند

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد trail

  1. verb to go or move slowly so that progress is hindered
  1. verb to follow
    Synonyms:
    trace track follow a scent
    Antonyms:
  1. noun a visible sign or mark of the passage of someone or something
    Synonyms:
  1. verb to keep (another) under surveillance by moving along behind
  1. verb to follow closely or persistently
    Synonyms:
  1. noun evidence of passage left along a course followed by a hunted animal or fugitive
    Synonyms:
  1. noun path, track
    Synonyms:

Collocations

be on the trail of

(از روی رد پا یا شواهد و مدارک) دنبال کسی یا چیزی بودن، در تعقیب بودن

campaign trail

(مبارزات انتخاباتی) مسیر سفرهای نامزد انتخابات

سوال‌های رایج trail

گذشته‌ی ساده trail چی میشه؟

گذشته‌ی ساده trail در زبان انگلیسی trailed است.

شکل سوم trail چی میشه؟

شکل سوم trail در زبان انگلیسی trailed است.

شکل جمع trail چی میشه؟

شکل جمع trail در زبان انگلیسی trails است.

وجه وصفی حال trail چی میشه؟

وجه وصفی حال trail در زبان انگلیسی trailing است.

سوم‌شخص مفرد trail چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد trail در زبان انگلیسی trails است.

ارجاع به لغت trail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trail

لغات نزدیک trail

پیشنهاد بهبود معانی