قیری، قیراندود، درنگ، درنگ کردن، تأخیر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't tarry or the train will leave.
تأخیر نکن، والا قطار خواهد رفت.
We had no reason to tarry in Yazd.
دلیلی نداشت که در یزد توقف کنیم.
We did not tarry long before the gate was opened.
پیش از باز شدن دروازه زیاد انتظار نکشیدیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tarry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tarry