گذشتهی ساده:
stoppedشکل سوم:
stoppedسومشخص مفرد:
stopsوجه وصفی حال:
stoppingشکل جمع:
stopsدست کشیدن از، دست برداشتن از، متوقف کردن، تمام کردن (کاری که شخص مشغول انجام آن است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Recently she has stopped criticizing.
اخیراً دست از انتقاد کشیده است.
Stop bothering your brother!
از اذیت کردن برادرت دست بردار!
از کار افتادن (چیزی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My watch has stopped working.
ساعتم از کار افتاده است.
The machine stopped working after years of use.
این دستگاه پس از سالها استفاده از کار افتاد.
از کار انداختن (چیزی)
I had to stop the machine.
باید دستگاه را از کار میانداختم.
Can you please stop the printer for a moment?
آیا لطفاً میتوانید چاپگر را یک لحظه از کار بیندازید؟
متوقف شدن، توقف کردن، ایستادن
The car stopped in front of the red light.
اتومبیل جلو چراغ قرمز متوقف شد.
Several buses stop here.
چندین اتوبوس اینجا توقف میکنند.
Her heart stopped.
قلبش ایستاد.
The train stopped.
قطار ایستاد.
متوقف کردن، نگه داشتن، باعث توقف ... شدن
The police stopped the robber's car.
پلیس اتومبیل دزدان را متوقف کرد.
We stopped his car.
اتومبیل او را نگه داشتیم.
کنار گذاشتن (کاری که بهطور منظم یا از روی عادت انجام میشود)
I need to stop eating junk food.
باید خوردن غذاهای ناسالم را کنار بگذارم.
I must stop oversleeping.
باید پرخوابی را کنار بگذارم.
توقف کردن، مکث کردن (برای مدت کوتاهی در طول سفر یا در حین فعالیت)
He stopped for a moment in his talk.
برای لحظهای در صحبت کردن مکث کرد.
He stopped over to visit his aunt.
او برای دیدن عمهاش توقف کرد.
جلو ... را گرفتن، مانع ... شدن
They stopped her from committing suicide.
مانع خودکشی او شدند.
Stop him from running away!
جلو فرارش را بگیرید!
I stopped him from spending all his money.
مانع خرج کردن تمام پولش شدم.
We must stop bribery.
باید جلو رشوهخواری را بگیریم.
انگلیسی بریتانیایی ماندن (در جایی)
We decided to stop in Kurdistan.
تصمیم گرفتیم در کُردستان بمانیم.
I can't stop - Jack is waiting for me outside.
نمیتوانم بمانم. جک بیرون منتظر من است.
بستن، گرفتن (سوراخ و درز و غیره)
Pari stopped her own ears with cotton.
پری گوشهایش را با پنبه بست.
I stopped the cracks in the windows with adhesive tape.
با نوارچسب درز پنجرهها را گرفتم.
Mud has stopped the pipes.
گل لولهها را گرفته است.
شکست دادن، مغلوب کردن (کسی)
John stopped his opponent in five rounds.
جان حریف خود را در پنج راند شکست داد.
He couldn't stop his opponent.
نتوانست حریفش را مغلوب کند.
موسیقی ارتعاش ... را تغییر دادن (کلید و سیم)
I didn't like the tone, so I stopped the string.
تن را دوست نداشتم، بنابراین ارتعاش سیم را تغییر دادم.
Please stop the string by pressing down with your finger on the fretboard.
لطفاً با فشار دادن انگشت خود روی رودسته، ارتعاش سیم را تغییر دهید.
توقف
The stop at the traffic light was longer than usual.
توقف پشت چراغ راهنمایی بیشتر از حد معمول بود.
We decided to make a stop at the park.
تصمیم گرفتیم در پارک توقف کنیم.
The train was brought to a sudden stop.
قطار بهطور ناگهانی متوقف شد.
ایستگاه (اتوبوس و غیره)
The bus pulled up to the stop.
اتوبوس بهسمتِ ایستگاه حرکت کرد.
The bus driver announced the next stop.
رانندهی اتوبوس ایستگاه بعدی را اعلام کرد.
انگلیسی بریتانیایی نقطه (در پایان جمله یا در انتهای شکل کوتاه یک لغت)
The stop after the abbreviation signaled its shortened form.
نقطه پس از علامت اختصاری، شکل کوتاهشدهی آن را نشان میداد.
The stop at the end of the sentence indicated the completion of their conversation.
نقطه در پایان جمله از اتمام مکالمهی آنها حکایت داشت.
زبانشناسی (آواشناسی) همخوان انفجاری، همخوان انسدادی
The consonant sound "p" is an example of a stop in phonetics.
حرف بیصدای p نمونهای از همخوان انفجاری در آواشناسی است.
The English language has six stops: /p, b, t, d, k, g/.
زبان انگلیسی شش همخوان انسدادی دارد: /p, b, t, d, k, g/.
موسیقی زبانه، استاپ (در ارگ)
The organist gently pressed the stop.
نوازندهی ارگ استاپ را بهآرامی فشار داد.
The stop on the organ allows the musician to control the volume of the instrument.
زبانهی روی ارگ به نوازنده امکان میدهد تا صدای این ساز را کنترل کند.
(بانکداری) دستور توقف پرداخت
I need to request a stop on this cheque.
باید دستور توقف پرداخت این چک را درخواست کنم.
The customer requested a stop on his cheque to prevent any unauthorized withdrawals.
مشتری برای جلوگیری از هرگونه برداشت غیرمجاز، درخواست دستور توقف پرداخت چک خود را [ثبت] کرد.
(بانکداری) دستور توقف ... را دادن
He requested to stop the payment.
دستور توقف پرداخت را داد.
I had to stop the payment on the check.
مجبور شدم دستور توقف پرداخت چک را بدهم.
سر زدن
I stopped by at the office.
به اداره سر زدم.
I stopped by to say hello!
سری زدم که عرض سلام بکنم!
گرفتن، مسدود شدن (لوله و مجرا و غیره)
The sink is stopped again.
سینک دوباره گرفته است.
The pipes stopped.
لولهها مسدود شدند.
My nose is stopped and I have a sore throat.
دماغم گرفته است و گلو درد دارم.
دیافراگم (دوربین)
The stop on the camera lens helps control the amount of light entering.
دیافراگم لنز دوربین به کنترل میزان نور ورودی کمک میکند.
Don't forget to clean the stop of your lens.
فراموش نکنید که دیافراگم لنز خود را تمیز کنید.
ماندن، توقف
His stop in Paris lasted a year.
ماندن او در پاریس یک سال طول کشید.
He made a long stop in Tehran to see his mother.
او برای دیدن مادرش توقفی طولانی در تهران داشت.
بند آوردن (زخم و غیره)
The doctor stopped the wound's bleeding.
دکتر خونریزی زخم را بند آورد.
She applied a tourniquet to stop bleeding.
او برای بند آوردن خونریزی از تورنیکت استفاده کرد.
(دوربین عکاسی) دیافراگم را بستن
موقتاً در سر راه توقف کردن
1- ترک تحصیل کردن(برای کار و امرار معاش) 2- دور بخشی را که نباید چاپ یا نقاشی یا باسمه شود خط کشیدن
سرزدن به، به ملاقات کسی رفتن
به پایان رساندن، خاتمه دادن
ایستگاه اتوبوس
سنگتمام گذاشتن، از هیچ تلاشی فروگذار نکردن، همهی توان خود را گذاشتن
به پایان رساندن، خاتمه دادن
کلمه "stop" در زبان انگلیسی به معنای "متوقف کردن" یا "ایستادن" است و یکی از واژههای پرکاربرد در مکالمات روزمره و متون مختلف به شمار میرود. این واژه به عنوان یک فعل و همچنین به عنوان یک اسم استفاده میشود و معانی و کاربردهای مختلفی دارد.
معانی اصلی "stop":
1. متوقف کردن: این معنا به عمل متوقف کردن یک حرکت یا فعالیت اشاره دارد. مثلاً وقتی میگوییم "stop the car" یعنی "ماشین را متوقف کن".
2. ایستادن: در این معنا، "stop" به معنای ایستادن در یک مکان مشخص بدون حرکت است. به عنوان مثال، "stop here" به معنای "اینجا بایست".
3. پایان دادن به چیزی: در این کاربرد، "stop" به معنای خاتمه دادن به یک فعالیت یا عمل است. مثلاً "I need to stop smoking" یعنی "من باید سیگار کشیدن را قطع کنم".
نکات جالب درباره "stop":
- فعل حرکتی: "stop" معمولاً در جملاتی که به حرکات و فعالیتها اشاره دارند، استفاده میشود. این واژه به نوعی نشاندهنده عدم حرکت یا خاتمه فعالیت است.
- عبارات رایج: "stop" در عبارات و اصطلاحات مختلفی به کار میرود. به عنوان مثال:
- "stop by" به معنای "سری به کسی زدن" است.
- "stop and smell the roses" به معنای "لحظاتی را برای لذت بردن از زندگی صرف کردن" است.
- استفاده در زبان محاوره: "stop" در زبان محاوره به صورتهای مختلفی به کار میرود. مثلاً "stop it" به معنای "بس کن" است که معمولاً در موقعیتهای عاطفی یا زمانی که کسی در حال انجام کاری ناپسند است، استفاده میشود.
- معنی در زبانهای دیگر: در زبانهای مختلف، معانی مشابهی برای "stop" وجود دارد. برای مثال، در زبان فارسی واژه "ایست" و در زبان عربی "توقف" معانی مشابهی دارند.
- نکات گرامری: "stop" به عنوان یک فعل نامنظم در زمانهای مختلف صرف میشود. در زمان گذشته، "stopped" و در زمان حال استمراری "stopping" به کار میروند.
کاربردهای خاص:
- توقف در ترافیک: "stop" در علائم راهنمایی و رانندگی نیز دیده میشود، به عنوان مثال، علامت "Stop" که به رانندگان میگوید باید قبل از ادامه حرکت توقف کنند.
- توقف در موسیقی: در نتنویسی موسیقی، "stop" به معنای قطع یا توقف صدا در یک نقطه خاص است.
- توقف در زمان: گاهی اوقات "stop" به معنای متوقف کردن زمان یا یک وضعیت خاص به کار میرود. به عنوان مثال، "Time stopped" به معنای "زمان متوقف شد" است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stop