شکل جمع:
wallsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
bang one's head against a wall
1- سرخود را به دیوار کوفتن، کار بیهوده کردن 2- بر آشفتن
(عامیانه) در تنگنا قرار دادن، عاجز کردن، در موقعیت بد قرار دادن
(عامیانه) کاملاً خشمگین کردن، (از شدت خشم یا آزردگی ) بیتابی کردن
(عامیانه) 1- تسلیم شدن، شکست خوردن، 2- ورشکست شدن
راه فرار نداشتن، در شرایط سخت قرار گرفتن، در دردسر افتادن، در تنگنا بودن، سخت گرفتار بودن، مستأصل بودن، راه برگشت نداشتن
(عامیانه) 1- خل، دیوانه 2- غیرعادی، عجیبوغریب
دیوار موش دارد، موش گوش دارد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wall» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wall