Wall

wɒːl wɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    walls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
دیوار، جدار، حصار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the wall around our garden
- دیوار دور باغ ما
- the stomach's walls
- جدار معده
- a wall clock
- ساعت دیواری
- wall ornaments
- تزیینات دیواری
verb - transitive
محصور کردن، حصاری کردن، دیوار کشیدن
- to wall a room with books
- دیوارهای اتاق را با کتاب پر کردن
- We walled off the left wing of the hall.
- ما جناح چپ تالار را تیغه کردیم.
- A mind walled in by fear.
- مغزی که واهمه آن را احاطه کرده است.
- They walled up the entrance to the cave.
- آن‌ها مدخل غار را تیغه کشیدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wall

  1. noun obstruction, divider
    Synonyms:
    barrier block hindrance restriction fence dam screen enclosure partition barricade limitation roadblock stop impediment curb panel side bank surface palisade bulwark fortification blockade parapet hurdle rampart levee retainer paneling facade embankment stockade

Idioms

  • drive (or push) to the wall

    (عامیانه) در تنگنا قرار دادن، عاجز کردن، در موقعیت بد قرار دادن

  • drive (or send) up the wall

    (عامیانه) کاملاً خشمگین کردن، (از شدت خشم یا آزردگی ) بی‌تابی کردن

  • go to the wall

    (عامیانه) 1- تسلیم شدن، شکست خوردن، 2- ورشکست شدن

  • have one's back to the wall

    راه فرار نداشتن، در شرایط سخت قرار گرفتن، در دردسر افتادن، در تنگنا بودن، سخت گرفتار بودن، مستأصل بودن، راه برگشت نداشتن

  • off the wall

    (عامیانه) 1- خل، دیوانه 2- غیرعادی، عجیب‌و‌غریب

ارجاع به لغت wall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wall

لغات نزدیک wall

پیشنهاد بهبود معانی