آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Partition

    pər- / / pɑːr- pɑːˈtɪʃn

    گذشته‌ی ساده:

    partitioned

    شکل سوم:

    partitioned

    سوم‌شخص مفرد:

    partitions

    وجه وصفی حال:

    partitioning

    شکل جمع:

    partitions

    معنی partition | جمله با partition

    noun verb - transitive

    تیغه، دیواره، وسیله یا اسباب تفکیک، حد فاصل، آپارتمان، تقسیم به بخش‌های جزء کردن، تفکیک کردن،جدا کردن

    noun verb - transitive

    جز‌ءبندی کردن، افراز

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    the partition of the world into animate and inanimate

    تقسیم جهان به جاندار (ذی‌حیات) و بی‌جان (غیر‌ذی‌حیات)

    the partition of Germany into two parts

    تقسیم آلمان به دو بخش

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    partition induced by statistics

    (ریاضی) افزار القا شده توسط آمار

    partition of a set

    افزار یک مجموعه

    partition of matrix

    قسمت‌بندی ماتریس

    Short partitions divide the room into four cubicles.

    دیواره‌های کوتاه اتاق را به چهار اتاقک تقسیم می‌کند.

    Each partition of the box contains one egg.

    هر یک از خانه‌های جعبه حاوی یک تخم‌مرغ است.

    England and Russia wanted to partition Iran.

    انگلیس و روس می‌خواستند ایران را تجزیه کنند.

    The box is partitioned into small cubicles.

    جعبه به مکعبهای کوچک تقسیم شده است.

    They partitioned the land and built houses in it.

    آن‌ها زمین را تفکیک کردند و در آن خانه ساختند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد partition

    1. noun divider, division
      Synonyms:
      separation division parting barrier screen wall hindrance obstruction detachment disconnection splitting severance disunion rupture segregation distribution allotment apportionment share portion rationing dividing dissolution
      Antonyms:
      union unity juncture attachment
    1. verb divide, separate
      Synonyms:
      separate split distribute share section portion segment cut disperse apportion subdivide parcel out split up size into cut up deal dispense divvy up dole out slice cut into cut in fence off screen wall off
      Antonyms:
      unite join combine attach

    لغات هم‌خانواده partition

    • noun
      part, counterpart, parting, partition
    • adjective
      partial, parting, part
    • verb - transitive
      part, partition
    • adverb
      part, partially, partly

    سوال‌های رایج partition

    گذشته‌ی ساده partition چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده partition در زبان انگلیسی partitioned است.

    شکل سوم partition چی میشه؟

    شکل سوم partition در زبان انگلیسی partitioned است.

    شکل جمع partition چی میشه؟

    شکل جمع partition در زبان انگلیسی partitions است.

    وجه وصفی حال partition چی میشه؟

    وجه وصفی حال partition در زبان انگلیسی partitioning است.

    سوم‌شخص مفرد partition چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد partition در زبان انگلیسی partitions است.

    ارجاع به لغت partition

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «partition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/partition

    لغات نزدیک partition

    • - partita
    • - partite
    • - partition
    • - partitioned
    • - partitioning
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.