آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ آبان ۱۴۰۳

    Dispense

    dɪˈspens dɪˈspens

    گذشته‌ی ساده:

    dispensed

    شکل سوم:

    dispensed

    سوم‌شخص مفرد:

    dispenses

    وجه وصفی حال:

    dispensing

    معنی dispense | جمله با dispense

    verb - transitive

    توزیع کردن، دادن، پخش کردن

    Every Nowruz morning my father dispensed new banknotes to the servants.

    هر بامداد نوروز پدرم میان نوکرها پول نو توزیع می‌کرد.

    a machine that dispenses paper napkins

    دستگاهی که دستمال کاغذی بیرون می‌دهد

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a philosopher who dispenses pearls of wisdom

    (مجازی) فیلسوفی که مرواریدهای عقل و درایت خود را پراکنده می‌کند

    verb - transitive

    اجرا کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    to dispense the law justly

    قانون را با انصاف اجرا کردن

    verb - transitive

    دارو دادن، تجویز کردن، نسخه پیچیدن

    This pharmacist has been dispensing medicine for twenty years.

    این داروساز بیست سال است که برای مردم نسخه می‌پیچد.

    a dispensing chemist

    (انگلیس) کسی که تحت نظارت داروساز یا پزشک دارو می‌دهد

    verb - transitive

    معاف کردن، بخشیدن، باطل کردن، گذشتن

    to dispense a friend from keeping a promise

    دوست خود را از اجرای قول خودش معاف کردن

    Let us dispense with formalities.

    بیایید از تعارف بگذریم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dispense

    1. verb dole out supply
      Synonyms:
      give hand out distribute deal supply divide share assign allocate allot portion furnish deal out dish out disburse hand over mete out partition lot measure apportion prorate divvy give away fork out shell out give with come across with prepare
      Antonyms:
      take receive
    1. verb operate, administer
      Synonyms:
      manage handle execute apply implement administer discharge enforce direct command carry out undertake maneuver manipulate wield swing
    1. verb exempt from responsibility
      Synonyms:
      excuse release relieve spare discharge exonerate let off absolve reprieve except privilege from

    Phrasal verbs

    dispense with (somebody or something)

    بدون (کسی یا چیزی) کاری را انجام دادن، (از خیر چیزی) گذشتن

    سوال‌های رایج dispense

    گذشته‌ی ساده dispense چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده dispense در زبان انگلیسی dispensed است.

    شکل سوم dispense چی میشه؟

    شکل سوم dispense در زبان انگلیسی dispensed است.

    وجه وصفی حال dispense چی میشه؟

    وجه وصفی حال dispense در زبان انگلیسی dispensing است.

    سوم‌شخص مفرد dispense چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد dispense در زبان انگلیسی dispenses است.

    ارجاع به لغت dispense

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dispense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dispense

    لغات نزدیک dispense

    • - dispensator
    • - dispensatory
    • - dispense
    • - dispense with
    • - dispense with (somebody or something)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.