Split Up

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb B1
جدا شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
phrasal verb
تقسیم کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد split up

  1. phrasal verb keep apart; segregate; separate
    Synonyms: break off, break up, come apart, detach, disband, disconnect, divide, divorce, go separate ways, group, part, part company, rope off, seclude, sever, sort, stand between, undo
  2. phrasal verb Cease to be together, break apart from the group

ارجاع به لغت split up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «split up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/split-up-2

لغات نزدیک split up

پیشنهاد بهبود معانی