گذشتهی ساده:
detachedشکل سوم:
detachedسومشخص مفرد:
detachesوجه وصفی حال:
detachingجدا کردن
جدا کردن، سوا کردن، اعزام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This seatbelt can be attached and detached easily.
این کمربند ایمنی بهآسانی بسته و باز میشود.
They detached the wagons from the locomotive.
واگنها را از لوکوموتیو باز کردند.
If you detach the pin, the wheel will come off.
اگر گیره را بازکنی چرخ درخواهد آمد.
Our ship was detached to guard the harbour.
ناو ما برای پاسداری از بندرگاه گسیل شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «detach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/detach