گذشتهی ساده:
isolatedشکل سوم:
isolatedسومشخص مفرد:
isolatesوجه وصفی حال:
isolatingشکل جمع:
isolatesمجزا کردن، سوا کردن، در قرنطینه نگاه داشتن، تنها گذاردن، منفرد کردن، عایقدار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The flood has isolated several villages.
سیل چندین دهکده را منزوی کرده است.
to isolate a child with an infectious disease
بچهای را که دچار بیماری عفونی شده است از دیگران جدا کردن
The leftists were increasingly isolated.
چپگرایان بهطور فزایندهای منزوی میشدند.
isolated double bond
پیوند دوگانهی مجزا
isolated ion
یون منزوی
an isolate pawn in a chess game
(سرباز) پیادهی تک افتاده در بازی شطرنج
an isolated farmhouse
خانهی روستایی تک افتاده
an isolated place
جای پرت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «isolate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/isolate