گذشتهی ساده:
incorporatedشکل سوم:
incorporatedسومشخص مفرد:
incorporatesوجه وصفی حال:
incorporatingیکی کردن، به هم پیوستن، متحد کردن، داخل کردن، جا دادن، ثبت کردن شرکت، آمیختن، ترکیب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to incorporate various views in one article
اندیشههای مختلفی را در یک مقاله تلفیق کردن
The company was incorporated ten years ago.
شرکت ده سال پیش به ثبت رسید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «incorporate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incorporate