فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Put Together

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • phrasal verb B2
    جمع کردن، سر هم کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد put together

  1. phrasal verb Assemble, construct, build or formulate

ارجاع به لغت put together

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «put together» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/put-together

لغات نزدیک put together

پیشنهاد بهبود معانی