فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incorporated

ɪnˈkɔːrpəreɪt̬ɪd ɪnˈkɔːpəreɪtɪd

سوم‌شخص مفرد:

incorporates

وجه وصفی حال:

incorporating

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective

هم‌بسته، هم‌بندشده، یک کاسه، یکپارچه، متحد‌شده، ملحق‌شده، ضمیمه‌شده

adjective

(شرکت و غیره) رسما به ثبت رسیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

an incorporated association

انجمن به‌ثبت‌رسیده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incorporated

  1. adjective included
    Synonyms:
    joined integrated assimilated fused
  1. adjective organized
    Synonyms:
    united coordinated consolidated corporate

ارجاع به لغت incorporated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incorporated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incorporated

لغات نزدیک incorporated

پیشنهاد بهبود معانی